خلفای علویلغتنامه دهخداخلفای علوی . [ خ ُ ل َ ی ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) خلفای فاطمی . رجوع به خلفای فاطمی در این لغت نامه شود.
خلفاءلغتنامه دهخداخلفاء. [ خ ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِخلیفة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). جانشین . قائم مقام : بزرگان امیران ، خلفاء... نیامده است که امیران خراسان مال صلاة بیعتی بازخواستند. (تاریخ بیهقی ). ذکر این کتاب بر اسماع آن خلفاء می گذشت . (کلیله و
خلفافرهنگ فارسی عمید= خلیفه⟨ خلفای راشدین (اربعه): چهار خلیفۀ بعد از پیامبر اسلام (ابوبکر، عُمَر، عثمان، و علی).
خلفاء راشدینلغتنامه دهخداخلفاء راشدین . [ خ ُ ل َ ءِ ش ِ ] (اِخ ) خلفای اربعه که عبارتند از: «ابوبکر» و «عمر» و «عثمان » و«علی » علیه السلام . آنها بعد از پیغمبر بترتیب بجای او نشستند و اداره ٔ امور مسلمانها را بعهده گرفتند.
دارالبنودلغتنامه دهخدادارالبنود. [ رُل ْ ب ُ ] (اِخ ) دارالسلاحی در مصر. خلفای علوی مصر، کسی را که محکوم بمرگ میشد در آن محبوس میکردند. (معجم البلدان ).
خلفای فاطمیهلغتنامه دهخداخلفای فاطمیه . [ خ ُ ل َ ی ِ طِ می ی َ ] (اِخ ) خلفای فاطمی . خلفای علوی . رجوع به خلفای فاطمی و فاطمیه در این لغت نامه شود.
ابوسلیمانلغتنامه دهخداابوسلیمان . [ اَ س ُ ل َ ] (اِخ ) داودبن متی بن ابوالمعین بن ابی فانه . از طبیبان مائه ٔ پنجم معاصر خلفای علوی مصر. او بکیش نصاری و در علم نجوم و احکام نیز بارع بود. مولد وی بیت المقدس است و به تقاضای خلفای علوی به مصر رفت و به دربار علویان صاحب مکانت رفیع و جاه عریض گشت و او