فرهنگ فارسی عمید
۱. هرچیز نوکتیز که میخلد و به جایی فرومیرود، مانندِ سیخ، خار، و سوزن: ◻︎ آدمیان را سخنی بس بُوَد / گاو بود کش خله در پس بُوَد (امیرخسرو۱: ۱۲۵).۲. درد ناگهانی.۳. بانگ و فریاد؛ هیاهو؛ غوغا؛ سروصدا: ◻︎ برآید یکی باد با زلزله / ز گیتی برآرد خروش و خله (فردوسی: ۱/۲۵۱).۴. (صفت) بیخود