خلوتگاهلغتنامه دهخداخلوتگاه . [ خ َل ْ وَ] (اِ مرکب ) محل انزوا. (ناظم الاطباء) : یک شبی مجنون بخلوتگاه نازبا خدای خویشتن می کرد راز. (منسوب به مولوی ).ز خلوتگاه ربانی وثاقی در سرای دل . سعدی . || شبستان
خلوتگاهadyton/ adytumواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی پنهان در انتهای درونخانۀ (cella) معابد دورة کلاسیک یا در زیرزمین که فقط روحانیان بلندپایه اجازۀ ورود به آن را داشتهاند
خلوتگهلغتنامه دهخداخلوتگه . [ خ َل ْ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) محل خلوت . محل انزوا برای عبادت و ریاضت و تقرب به معبود. خلوتگاه : چو دانست کو هست خلوتگرای پیاده به خلوتگهش کرد رای . نظامی .کجا زاهدی خلوتی یافتی به خلوتگهش زود بشتافت
خلوتیهلغتنامه دهخداخلوتیه . [ خ َل ْ وَ تی ی َ ](اِخ ) نام سلسله ای از صوفیه و دراویش است . (یادداشت بخط مؤلف ). یکی از فرق صوفیه که بیشتر در کشور عثمانی و کشورهای مجاور آن حتی یوگسلاوی گذران کنند. شیخ عثمان افندی و اسماعیل حقی از بزرگان این فرقه اند.
جامع خلوتیهلغتنامه دهخداجامع خلوتیه . [ م ِ ع ِ خ َ وَ تی ی َ ] (اِخ ) این مسجد در محل التقاء شارع برمونی و شارع خلیج مصری بر جانب قنطره سنقر واقع شده است . یکی از زاویه های مسجد محل اجتماع سلسله ٔ خلوتیه و مقبره ٔعده ای از مشایخ این سلسله است که از جمله ٔ آنها کوزالبغا است ، و از اینجا میتوان حدس ز
خلاطةلغتنامه دهخداخلاطة. [ خ َ طَ ] (ع اِمص ) گولی . احمقی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).