خمارآلودهلغتنامه دهخداخمارآلوده . [ خ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چشم مخموری که حالت خماری از آن هویدا است . (از ناظم الاطباء). خمارآلوده : کرشمه کردنی بر دل عنان زن خمارآلوده چشمی کاروان زن . نظامی . || آ
عنان زنلغتنامه دهخداعنان زن . [ ع ِ زَ ] (نف مرکب ) که عنان زند. که لگام و دهانه زند. || که رام و مطیع کند. که به اطاعت درآورد. که تسلیم کند : کرشمه کردنی بر دل عنان زن خمارآلوده چشمی کاروان زن .نظامی .