خموطلغتنامه دهخداخموط. [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای خمط. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خمط شود.
خمودلغتنامه دهخداخمود. [ خ َم ْ مو ] (ع اِ) جائی که آتش در آن خوابانند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خمودلغتنامه دهخداخمود. [ خ ُ ] (ع مص ) خمد.(منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خمد شود. فرونشستن آتش . (ترجمان علامه جرجانی ).- خمود تب ؛ سرد شدن و سکونت آن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خمود نار ؛ بمردن آتش . (یادداشت
خموددیکشنری عربی به فارسیسبات , مرگ کاذب , خواب مرگ , بي علا قگي , بيحالي , سنگيني , رخوت , موت کاذب , تهاون