خودکردهلغتنامه دهخداخودکرده . [ خوَدْ/ خُدْ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کاری که خود شخص بدون مشورت غیر کرده باشد. (ناظم الاطباء) : بدل گفت خودکرده را چاره نیست بکس بر از این کار بیغاره نیست . <
چِمْچَرَگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی نمیدام چاره کار چیست ، بی راه حل ، بدون چاره ، معنی این ضرب المثل که خودکرده را تدبیر نیست بصورت ضمنی این واژه حمل میکند که تقصیر خودت است.
چارلغتنامه دهخداچار. (اِ) چاره . گزیر. علاج . بُد.... مخفف چاره . (برهان ). رجوع به «چاره » شود : ز دشمن به دینار و یا زینهاربرستن توان و آز را نیست چار. ابوشکور بلخی .چه چار است واین کار را راه چیست ؟که برکرد و ناکرد باید گری
درمانلغتنامه دهخدادرمان . [ دَ ] (اِ) علاج و دوا و دارو. (برهان ). علاج بیمار. (غیاث ) (آنندراج ). دارو. (شرفنامه ٔ منیری ). چاره . آنچه درد را بزداید و چاره ٔ بیماری کند. مداوا. (ناظم الاطباء) : همانکه درمان باشد بجای درد شودوباز درد همان کز نخست درمان بود.
تابوقالغتنامه دهخداتابوقا. (اِخ ) تایانک خان بن اینانج خان حاکم نایمان . از امرای مغول که بدست چنگیزخان مغلوب و کشته شد: چون چنگیزخان بر اونک خان ظفر یافته قوم قرایت را مطیع و منقاد ساخت در تنگوزئیل 599 هَ . ق . در موضع ثمان کهره بر تخت خانی نشسته علم اقتدار بر
برآوردهلغتنامه دهخدابرآورده . [ ب َ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صنیع. مصنوع . ساخته . ساخته شده : این از برآوردگان فلان است از ساخته ها و از صنایع اوست . (یادداشت بخط مؤلف ). صنیع؛ کار ساخته و برآورده . (منتهی الارب ) : تهمتن یکی خانه