لغتنامه دهخدا
خور. [ خ َ ] (ع مص ) زدن بر خوران . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خاره خوراً؛ ای زد بر خوران وی . || بانگ کردن گاو. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خارالثور؛ ای بانگ کرد گاو. || ضعیف و منکسرشدن حرارت آفتاب و گرما. (منتهی الارب