ترجمه مقاله

خوردن

xordan

۱. فروبردن غذا از گلو؛ چیزی در دهان گذاشتن و فرودادن.
۲. [مجاز] به ناروا تصرف کردن: با کلک پولم را خورد.
۳. [عامیانه، مجاز] جلوگیری از بروز حالتی مانند گریه یا خنده: گریه‌اش را خورد.
۴. (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] هماهنگ و منطبق بودن: اخلاقش به من نمی‌خورد.
۵. (مصدر لازم) اصابت کردن: تیر به هدف خورد.
۶. (مصدر لازم) [عامیانه] کتک خوردن.
۷. (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] برخورد کردن؛ مواجه شدن: زود برو که به باران نخوری.
۸. [مجاز] فرسودن: نم، آهن را خورده بود.
۹. نوشیدن.
۱۰. [مجاز] ساییدن.

۱. اکل، بلعیدن، تغذیه کردن، تناول کردن، صرف کردن، میل کردن
۲. جویدن
۳. آشامیدن، نوش کردن، نوشیدن
۴. تحلیل بردن
۵. برباد دادن، تلف کردن، نابود کردن، هدر دادن
۶. بالا کشیدن، سوءاستفاده کردن، واپس ندادن
۷. سائیده شدن، فرسودهشدن
۸. اصا

ترجمه مقاله