خوشمزگیلغتنامه دهخداخوشمزگی . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) لذیذی . خوش طعمی . خوش مذاقی . || لودگی . ظرافت . خوش طبعی . طیبت . مزاح .
خوشمزگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] خوشمزگی، مطبوعیت، خوشنمکی چیز خوشمزه، خاویار، شهد، خوراک لذیذ
خوشمزگی کردنلغتنامه دهخداخوشمزگی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مزاح کردن . اِحماص . شوخی کردن . لودگی کردن . ظرافت طبع بخرج دادن . مسخرگی کردن .
خوشمزگی کردنلغتنامه دهخداخوشمزگی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مزاح کردن . اِحماص . شوخی کردن . لودگی کردن . ظرافت طبع بخرج دادن . مسخرگی کردن .
خوایلغتنامه دهخداخوای . [ خوا / خا ] (اِ) ذوق . چاشنی . مزه . || خوش . (ناظم الاطباء). || خوشمزگی . لذت .
علم غذافرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ذا، گاسترونومی، فنآشپزی، خوشمزگی آشپز، طباخ، آشپزباشی، قهوهچی، چایچی آشپزی، پختوپز▼
خوشمزگی کردنلغتنامه دهخداخوشمزگی کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مزاح کردن . اِحماص . شوخی کردن . لودگی کردن . ظرافت طبع بخرج دادن . مسخرگی کردن .