خیاطتلغتنامه دهخداخیاطت . [ طَ ] (ع اِمص ) کار خیاط. صنعت درزی . (یادداشت مؤلف ). درزیگری . پیشه ٔ درزیگری . دوزندگی . || عمل دوختن جامه . (آنندراج ).
ختتلغتنامه دهخداختت . [ خ َ ت َ ] (ع مص )فتور بدن و سستی آن . (از منتهی الارب ) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد). سستی و کوفتگی که انسان در بدن خود می یابد . (از متن اللغة).
ختیتلغتنامه دهخداختیت . [ خ َ ] (ع ص ) خسیس . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (منتهی الارب ). || ناقص . (از اقرب الموارد) (متن اللغة) (منتهی الارب ) (تاج العروس ). منه : لایحرم الضعیف الختیت . (از اقرب الموارد).
خطیطلغتنامه دهخداخطیط. [ خ َ ] (ع اِ)خرخر و آواز بینی در خواب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). غطیط. (یادداشت بخط مؤلف ).
دختهلغتنامه دهخدادخته . [ دُ ت َ / ت ِ ](ن مف ) دوخته . دو چیز بهم متصل شده بوسیله ٔ خیاطت یامیخ . خیاطت کرده . (جهانگیری ). مخفف دوخته است که خیاطت کرده باشد. (برهان ) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر). || دوشیده . (برهان ) (آنندراج ) : <br
درزییلغتنامه دهخدادرزیی . [ دَ ] (حامص ) عمل و کار درزی . خیاطی . درزیگری . خیاطت . دوزندگی . درزنگری .
درزی کردنلغتنامه دهخدادرزی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیاطت . (یادداشت مرحوم دهخدا). خیاطی کردن . خیاطی . و رجوع به درزی شود.