به افتادهلغتنامه دهخدابه افتاده . [ ب ِه ْ اُ دَ /دِ ] (اِمص مرکب ) کنایه از بهبود باشد و بهبود بمعنی خیریت . (برهان ). بهبود بیمار است یعنی خیریت و به بودن . (آنندراج ) (انجمن آرا). تندرستی و صحت . || (ن مف مرکب ) زورآور و توانا. (ناظم الاطباء).
هازهلغتنامه دهخداهازه . [ زَ / زِ ] (ص ) کسی را گویند که از خیریت بر یکجای فروماند و واله شده باشد. || حقیر. (جهانگیری ). رجوع به هاژ و هاژو و هاژه شود.
خیریةلغتنامه دهخداخیریة. [ خ َ ری ْ ی َ ] (ص نسبی ) نیکو. خوب . صحیح . خیریت .- اعمال خیریه ؛ اعمال نیک .- امور خیریه ؛ کارهای نیک .- مؤسسه ٔ خیریه ؛ مؤسسه یا جمعیتی متشکل برای اعانت مساکین .
بهبودیلغتنامه دهخدابهبودی . [ ب ِ ] (حامص مرکب ) خوبی و خیریت . (ناظم الاطباء). خوبی . نیکی . (فرهنگ فارسی معین ). || تندرستی . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || زور و توانائی . || (اِ) کنایه از خنجر و دشنه . (ناظم الاطباء).
بهبودلغتنامه دهخدابهبود. [ ب ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) خیریت و معنی ترکیبی آن به بودن است . (از آنندراج ). بهتری . ترقی تدریجی . (فرهنگ فارسی معین ) : ز به بودن فال کان سود تست که به بود تو اصل بهبود تست . نظامی .هرکه هست اندر