خیطلغتنامه دهخداخیط. (ع اِ) گروه ملخ . خَیط. ج ، خیطان . || گله ٔ شترمرغ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خَیط. ج ، خیطان . || دایره ٔ بر زمین کشیده . (یادداشت مؤلف ).
خیطلغتنامه دهخداخیط. [ خ َ ] (اِخ ) اطمی است از آن بنی اسود مشرف بر حره ٔ شرقی مسجد قبلتین . (منتهی الارب ).
خیطلغتنامه دهخداخیط. [ خ َ ] (اِخ ) نام سلسله ٔ ستارگان خرد که بمیان حوتین جای دارند. (یادداشت مؤلف ).
خیطلغتنامه دهخداخیط. [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 58 هزارگزی جنوب خاوری اهواز و یک هزارگزی خاور راه خلف آباد به اهواز. آب آن ازچاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری راه در تابستان اتومبیل رو است .
عوارض خط پرسرنشینhigh-occupancy toll, HOTواژههای مصوب فرهنگستانعوارضی که از خودروهای تکسرنشینی اخذ میشود که از خطوط یا راههای مختص به خودروهای پرسرنشین عبور میکنند
خیطاءلغتنامه دهخداخیطاء. [ خ َ ] (ع ص ) گردن دراز. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : نعامة خیطاء.
خیطیلغتنامه دهخداخیطی . [ خ َ طا ] (ع اِ) گله ٔ شترمرغ . || گروه ملخ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خیطایلولغتنامه دهخداخیطایلو. [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان روضه چای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در دو هزار و پانصدگزی جنوب باختری ارومیه و پانصدگزی شمال باختری ارابه رو بند به ارومیه . آب آن از شهر چای و محصول آن غلات و چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیای
خیط رملهلغتنامه دهخداخیط رمله . [ خ َ رَ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 48 هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 15 هزارگزی جنوب راه اهواز به رامهرمز. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl" dir="l
خیط شلیشلغتنامه دهخداخیط شلیش . [ خ َ ش ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سویره بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 25 هزارگزی شمال باختری هندیجان و سه هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو بندر معشوربه هندیجان جمعیت آن 150 تن و آب آن از
خیط ابیضلغتنامه دهخداخیط ابیض . [ خ َ طِ اَب ْ ی َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از صبح صادق . (منتهی الارب ). || کنایه از سفیدی روز. (یادداشت مؤلف ).
خیط اسودلغتنامه دهخداخیط اسود. [ خ َ طِ اَس ْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از صبح کاذب . (منتهی الارب ). || کنایه از تاریکی شب . (یادداشت مؤلف ).
خیطاءلغتنامه دهخداخیطاء. [ خ َ ] (ع ص ) گردن دراز. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : نعامة خیطاء.
نخیطلغتنامه دهخدانخیط. [ ن َ ] (ع مص ) تشنیع کردن و بد گفتن و دشنام دادن . نخط. (منتهی الارب ). رجوع به نخط شود. || گردن کشی کردن بر کسی و تکبر نمودن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تکبر کردن . (از المنجد).
مخیطلغتنامه دهخدامخیط. [ م َ ] (ع اِ) گذرگاه و مسلک . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || جای غیژیدن مار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (ص ) جامه ٔ دوخته شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دوخته شده . (غیاث ) (آنندراج ). |
مخیطلغتنامه دهخدامخیط. [ م ِخ ْ ی َ ] (ع اِ) آنچه به آن جامه دوزند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سوزن . (آنندراج ) (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار) (ترجمان جرجانی ). سوزن و هر آنچه بدان جامه دوزند. (ناظم الاطباء).