ترجمه مقاله

خیم

xim

۱. خوی؛ سرشت؛ طبیعت: ◻︎ دگر خوی بُد آن‌که خوانیم خیم / که با او ندارد دل از دیو بیم (فردوسی: ۷/۲۹۲).
۲. خوی بد.
۳. آنچه از شکنبه و رودۀ گاو و گوسفند می‌تراشیدند.
۴. زخم؛ جراحت.
۵. چرک گوشۀ چشم؛ قی.
۶. جوال پنبه‌ای.

۱. خو، طبیعت، منش
۲. استفراغ، تهوع، قی
۳. دیوانه، مخبون

ترجمه مقاله