دائم التزایدلغتنامه دهخدادائم التزاید. [ ءِ مُت ْ ت َی ُ ] (ع ص مرکب ) که پیوسته فزونی گیرد. روزافزون .
بادگیر سپر جلوair dam, bumper air damواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای در زیر سپر جلو که ضمن کاهش جریان هوا در زیر خودرو، باعث کاهش پسار و برار وارد بر خودرو میشود
دام داملغتنامه دهخدادام دام . (اِ صوت ) حکایت صوت دهل و مانند آن . نام آواز طبل و مانند آن .- از نو دام دام ، یا از سر نو دام دام ؛ از سر گرفتن . از نو آغازیدن . دبه کردن .
برافزونلغتنامه دهخدابرافزون . [ ب َ اَ ] (ص مرکب ) رو به افزایش . دائم التزاید. روزافزون : شرم چرا داشت باید ای عجب او رازان کرم و فضل روزروز برافزون . فرخی .جاوید زیادی بشادکامی شادیت برافزون و غم بنقصان . ف
دائملغتنامه دهخدادائم . [ ءِ ] (ع ص ، ق ) همیشه آرامیده و ساکن ، و فی الحدیث نهی علیه السلام ان یبال فی الماء الدائم ؛ ای الساکن . ظل دائم ؛ سایه ٔ آرمیده . || همیشه . همواره . پیوسته . پاینده . باقی . هموار. هماره . همارا. هامواره . واصب . بی کران . متصل . یک بند. یک ریز. پایدار. ثابت . جاوی
دائمدیکشنری عربی به فارسیپاک نشدني , محو نشدني , ماندگار , ثابت , مادام العمري , براي تمام عمر , برابر يک عمر , پايدار , ابدي , ماندني , سير داءمي
دائملغتنامه دهخدادائم . [ ءِ ] (ع ص ، ق ) همیشه آرامیده و ساکن ، و فی الحدیث نهی علیه السلام ان یبال فی الماء الدائم ؛ ای الساکن . ظل دائم ؛ سایه ٔ آرمیده . || همیشه . همواره . پیوسته . پاینده . باقی . هموار. هماره . همارا. هامواره . واصب . بی کران . متصل . یک بند. یک ریز. پایدار. ثابت . جاوی
متدائملغتنامه دهخدامتدائم . [ م ُ ت َ ءَ ] (ع ص ) (از «دٔم ») متهم و بدنام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) .
متدائملغتنامه دهخدامتدائم . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) (از «دٔم ») انبوهی کننده . (آنندراج ). فراهم آورده و انبوهی کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تدائم شود.
لادائملغتنامه دهخدالادائم . [ ءِ ] (ع ص مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیدی بود که در آخر هر یک از قضایای پنجگانه : مشروطه ٔ عامه ، عرفیه ٔ عامه ، وقتیه ٔ مطلقه ، منتشره ٔ مطلقة، مطلقه ٔ عامه ، درآید. رجوع به لادوام شود.
ابوعبدالدائملغتنامه دهخداابوعبدالدائم . [ اَ ع َ دِدْ دا ءِ ] (اِخ ) محمدبن البرماوی . رجوع به محمد... شود.