دائنلغتنامه دهخدادائن . [ ءِ] (ع ص ) قرض دهنده . (آنندراج ). وام ده . غریم . فام ده . || وام خواه . فام خواه . غریم . مدیون . وام دار. وام گیرنده . رجل دائن ؛ مرد وامدار. (منتهی الارب ).
دان دانلغتنامه دهخدادان دان . (ص مرکب ) متفرق و پاشان و پراکنده و از هم جدا. (ناظم الاطباء). دانه دانه .- دان دان بیرون زدن ؛ دانه ها بیرون آمدن بر اندام در بیماری سرخک و آبله مرغان و حصبه و جز آن .
دان دان شدنلغتنامه دهخدادان دان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) دانه بستن عسل و شیره ٔ انگور و همچنین هندوانه های از جنس خوب که نیک رسیده باشند. پاشان و پراکنده شدن و مانند دانه شدن شیره و عسل و روغن و جز آن . (ناظم الاطباء).
وامدهلغتنامه دهخداوامده . [ دِه ْ ] (نف مرکب ) بستانکار. طلبکار. غریم . داین . دائن . (یادداشت مرحوم دهخدا). که به دیگران وام دهد : وامداران تو باشند همه شهر درست نیست گیتی تهی از وام ده و وامگزار.سوزنی .
فامخواهلغتنامه دهخدافامخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) وام خواه . طلبکار. بستان کار. آنکه مطالبه ٔ وام خود کند. (یادداشت بخط مؤلف ). || آنکه ازکسی وام گرفتن خواهد. دائن . (یادداشت بخط مؤلف ).
رومیةالمدائنلغتنامه دهخدارومیةالمدائن . [ می ی َ تُل ْ م َ ءِ ] (اِخ ) رومیه . شهرکیست نزدیک انبار برساحل غربی دجله و این شهرک یکی از شهرهای مدائن است . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رومگان و رومیة شود.