ضابیلغتنامه دهخداضابی ٔ. [ ب ِءْ ] (اِخ ) رودباری است که از حرّة بدیار بنی ذبیان درآید. (معجم البلدان ).
ضابیلغتنامه دهخداضابی . (ع اِ) خاکستر نرم ، یا عام است . (منتهی الارب ). خاکستر. (مهذب الاسماء). خاکستر گرم ، یا عام است . (آنندراج ). خُلواره . و ظاهراً خاکستر نرم در منتهی الارب غلط کتابت است .
ممازحتلغتنامه دهخداممازحت . [ م ُ زَ / زِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) ممازحة. مزاح کردن . شوخی کردن . || (اِمص ) مزاح . خوش دأبی . شوخی . و رجوع به ممازحة شود.
کپراسلغتنامه دهخداکپراس . [ ک َ ] (اِ) بمعنی تبذل و بذله گویی باشد و آن حشمت از خود برداشتن و با مردم خوش طبعی و مزاح بسیار کردن و هرزه گویی باشد. (برهان ) (آنندراج ). لاغ کردن . خوش دأبی کردن . مزاح کردن . (یادداشت مؤلف ).
خوش دماغیلغتنامه دهخداخوش دماغی . [ خوَش ْ / خُش ْ دِ ] (حامص مرکب ) حالت خوش دماغ . مزاح . شوخی . عمل لاغ و خوش دأبی .- خوش دماغی جنبیدن ؛ دنگش گرفتن . دنه اش گرفتن .
زردابیلغتنامه دهخدازردابی . [ زَ ] (ص نسبی ) صفراوی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). منسوب به صفرا.- زردابی مزاج ؛ صفراوی مزاج . تندمزاج . رجوع به زرداب شود.
شادابیلغتنامه دهخداشادابی . (حامص مرکب ) سیرابی . (آنندراج ). تری و رطوبت . (ناظم الاطباء). شادآبی . || تری و تازگی . (آنندراج ). طراوت : ز شادابی کام آن سرگذشت یکی شد بدریا یکی شد بدشت .نظامی .
سدابیلغتنامه دهخداسدابی . [ س ُ ] (ص نسبی ) کنایه از سبز رنگ . (غیاث ). برنگ سداب : نام نه چرخ سدابی چون فقع بر یخ نویس گر به بخشش نام دستت نیل و سیحون کرده اند. مجیر بیلقانی .چرخ سدابی از لبش دوش فقع گشاد و گفت اینْت نسیم مشک پ
مردابیلغتنامه دهخدامردابی . [ م ُ ] (ص نسبی ) منسوب به مرداب :تب های مردابی ، پشه های مردابی . رجوع به مرداب شود.