دیادبةلغتنامه دهخدادیادبة. [ دَ دِ ب َ ] (معرب ، اِ) ج ِ عربی دیدب ، دیدبان فارسی است . (یادداشت مؤلف ) : نصبوا علی رؤوس الجبال دیادبة و رقباء لیفحص الهلال . (آثارالباقیة ص 57 چ زاخائو). فلما ابصرتنا الدیادبة خرجنا هراباء. (معجم البلدا
دادبهفرهنگ نامها(تلفظ: dād beh) (در قدیم) دارندهی بهترین داد (عدل ، داوری ، دادگری) ؛ (در اعلام) دادبه [در منابع عربی] یا روزبه نامِ عبدالله ابن مقفع نویسنده و مترجم مشهور قرن دوم هجری [مترجم کلیله و دمنه] قبل از پذیرفتن آئین اسلام.
بند کردنلغتنامه دهخدابند کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اسیر کردن . در بند کردن . (فرهنگ فارسی معین ). محکم گرفتن و اسیر کردن . (غیاث ). زندان و حبس کردن : چو آید بدان مرز بندش کنیددل شادمان پرگزندش کنید. فردوسی .سخنها بر این گونه پی