دادکیشلغتنامه دهخدادادکیش . (ص مرکب ) که عدالت آیین و دین دارد. با عدل . بسیارعادل . که عدالت با سرشت عجین دارد. مقابل ستم کیش ، ظلم کیش . ج ، دادکیشان : ز رای روشن و تدبیر ملک پرور اوست که دادکیشان بیشند و ظلم کیشان کم .سوزنی .
دودکشلغتنامه دهخدادودکش . [ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) نفس کش . (ناظم الاطباء). دودآهنگ . دودآهنج . رجوع به دودآهنگ شود. || روزن مطبخ که فکر یا فکز نیز گویند. (ناظم الاطباء). روزن مطبخ و حمام و جز آن . (از لغت فرس اسدی ) (از آنندراج ) (از غیاث ). روزن مطبخ و گرماب
دودکشفرهنگ فارسی عمیدلوله یا روزنی که دود از آن بالا میرود؛ تنوره: دودکش مطبخ، دودکش حمام، دودکش بخاری، دودکش کوره.
دودکشفرهنگ فارسی معین(کِ) (ص فا. اِ.) 1 - آن چه که دود را کشد. 2 - لوله و منفذی که دود از آن بالا رود مانند لوله مطبخ ، حمام ، بخاری و غیره .
بیدادکیشلغتنامه دهخدابیدادکیش . (ص مرکب ) بیدادپیشه . ظلم کننده و ستم کننده . (ناظم الاطباء) : نشد باورش کآن دو بیدادکیش کنند این خطا با خداوند خویش .نظامی .