دارالبقاءلغتنامه دهخدادارالبقاء. [ رُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) جهان دیگر و بهشت : دارالفناء کوی مرمت نمیکنندبرخیز تا عمارت دارالبقا کنیم . سعدی .رجوع به دارالاخرة شود.
دارالبقاءفرهنگ فارسی معین(رُ بَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - سرای پایداری . 2 - (کن .) عالم آخرت ، جهان دیگر. مق دارالفناء.
دارالبقاءلغتنامه دهخدادارالبقاء. [ رُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) جهان دیگر و بهشت : دارالفناء کوی مرمت نمیکنندبرخیز تا عمارت دارالبقا کنیم . سعدی .رجوع به دارالاخرة شود.
دارالبقاءفرهنگ فارسی معین(رُ بَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - سرای پایداری . 2 - (کن .) عالم آخرت ، جهان دیگر. مق دارالفناء.
مرمت کردنلغتنامه دهخدامرمت کردن . [ م َ رَم ْ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) التیام دادن . اصلاح کردن . ترمیم کردن . تعمیر. (از منتهی الارب ) : دارالفناء کوی مرمت نمی کنندبرخیز تا عمارت دارالبقا کنیم .سعدی (از نسخه ٔ خطی کهن ).
حافظالدینلغتنامه دهخداحافظالدین . [ ف ِ ظُدْ دی ] (اِخ ) ابونصر بن خواجه محمد پارسابن محمدبن محمود الحافظ البخاری . آنگاه که پدرش خواجه پارسا در سفر حج در شهر مدینه درگذشت قائم مقام پدرشد، و در نفی وجود و بذل موجود کار از وی گذرانید. وفاتش بسال 865 هَ . ق . اتفاق
شعیبلغتنامه دهخداشعیب . [ ش ُ ع َ ] (اِخ ) نام پیغمبری که پدرزن موسی بود و نام اصلی وی اوثیرن و به فارسی یوبب گویند. (ناظم الاطباء). نام نبی علیه السلام و گویند نام اوثیرون بن صیقون بن عیفابن ثابت بن مدین بن ابراهیم . و گفته اند که اسم او شعیب بن میکائیل از اولاد مدین بود. (از منتهی الارب ) (
بقالغتنامه دهخدابقا. [ ب َ ] (ع اِمص ) زیست و زندگانی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ). ماندن در جهان . ضد فنا. (آنندراج ). باقی ماندن . (ترجمان علامه جرجانی ص 27) (زوزنی ). بماندن . (مؤید الفضلاء). عمر و رجوع به بقاء شود <span cl
صائبلغتنامه دهخداصائب . [ ءِ] (اِخ ) تبریزی . سلسله ٔ نسب مولانا سیدمحمدعلی صائب تبریزی به شمس الدین تبریزی معروف میرسد. والد ماجد وی میرزا عبدالرحیم که یکی از تجار معتبر تبارزه ٔ عباس آباد اصفهان بود از جمله ٔ اشخاصی است که به امر شاه عباس اول از تبریز کوچیده و در عراق متوطن شده و پسرش صائب
دارالبقاءلغتنامه دهخدادارالبقاء. [ رُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) جهان دیگر و بهشت : دارالفناء کوی مرمت نمیکنندبرخیز تا عمارت دارالبقا کنیم . سعدی .رجوع به دارالاخرة شود.
دارالبقاءفرهنگ فارسی معین(رُ بَ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - سرای پایداری . 2 - (کن .) عالم آخرت ، جهان دیگر. مق دارالفناء.