ترجمه مقاله

داستان

dāstān

۱. افسانه.
۲. سرگذشت؛ حکایت دستان.
۳. قصه.
۴. مثل.
⟨ داستان ‌راندن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]
۱. داستان گفتن؛ قصه گفتن.
۲. حکایت ‌کردن.
⟨ داستان‌ زدن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. افسانه گفتن.
۲. مثل زدن: ◻︎ شگفت آمدش داستانی بزد / که دیوانه خندد ز کردار خود (فردوسی: ۳/۳۷۶).
⟨ داستان‌ شدن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] مشهور شدن؛ بلندآوازه شدن: ◻︎ از مردمی میان جهان داستان شدی / جز داستان خویش دگر داستان مخوان (فرخی: ۲۹۷).

۱. حکایت، سرگذشت
۲. افسانه، قصه
۳. حدیث، مثل، نقل
۴. ادبیات، رمان
۵. زبانزد، شهره، مشهور

ترجمه مقاله