داغانلغتنامه دهخداداغان . (اِخ ) نام محلی کنار راه قم و اصفهان میان دوراهه ٔ کاشان و قلعه چم . در 171500گزی تهران .
داغانلغتنامه دهخداداغان . (ص ) متلاشی . در تداول عامه ، درب و داغان ؛ سخت متلاشی و ازهم پاشیده . || پراکنده . داغون (در تداول مردم تهران ).
داغانفرهنگ فارسی عمیدپراکنده؛ ازهمپاشیده.⟨ داغان کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] پراکنده ساختن چیزی.
داغیانلغتنامه دهخداداغیان . (اِخ ) دهی است از دهستان جعفرآباد فاروج بخش حومه شهرستان قوچان . واقع در 24هزارگزی شمال باختری قوچان و 7هزارگزی جنوب شوسه ٔ قدیمی قوچان به شیروان . کوهستانی است و سردسیر و دارای <span class="hl" dir=
داغان شدنلغتنامه دهخداداغان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متلاشی شدن . از هم پاشیده شدن . || پراکنده شدن .
داغان کردنلغتنامه دهخداداغان کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) متلاشی کردن . از هم پاشیدن . از هم فروریختن و از هم فروپاشیدن چیزی را. || پراکندن . متفرق کردن چیزی را. پراکنده ساختن چیزی را.
داغانیلغتنامه دهخداداغانی . (اِخ ) قریه ای است بیک فرسنگی بیشتر میانه ٔ جنوب و مغرب خشت . (فارسنامه ٔ ناصری ).
داغانهلغتنامه دهخداداغانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام قصبه ای در 114هزارگزی شمال شرقی سنت لویی در سنگال آفریقای غربی . (قاموس الاعلام ترکی ).
داغانهلغتنامه دهخداداغانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) از: داغ + آنه بمعنی مزد داغ کردن . || داغانه ٔ شتر؛ پولی که بعنوان رسوم از شتر میگرفته اندبعهد صفویه : ایشیک آقاسی باشیان دیوان که حکومت ری با ایشان بوده و قشون مقرری نیز داشته اند و ر
داغانهفرهنگ فارسی عمیددر دورۀ صفویه، پولی که بهعنوان مزد داغ کردن یا باجوخراج چهارپایان گرفته میشد.
داغون شدنلغتنامه دهخداداغون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) داغان شدن .از هم پاشیدن . متلاشی شدن . رجوع به داغان شدن شود.
داغانیلغتنامه دهخداداغانی . (اِخ ) قریه ای است بیک فرسنگی بیشتر میانه ٔ جنوب و مغرب خشت . (فارسنامه ٔ ناصری ).
داغان شدنلغتنامه دهخداداغان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) متلاشی شدن . از هم پاشیده شدن . || پراکنده شدن .
داغان کردنلغتنامه دهخداداغان کردن . [ ک َدَ ] (مص مرکب ) متلاشی کردن . از هم پاشیدن . از هم فروریختن و از هم فروپاشیدن چیزی را. || پراکندن . متفرق کردن چیزی را. پراکنده ساختن چیزی را.
داغانهلغتنامه دهخداداغانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام قصبه ای در 114هزارگزی شمال شرقی سنت لویی در سنگال آفریقای غربی . (قاموس الاعلام ترکی ).
داغداغانلغتنامه دهخداداغداغان . (اِ) درختی است با چوب سخت و خم پذیر و خاکستری رنگ و میوه ای شبیه به زال زالک ولی بسیارکوچک و شیرین برنگ خاکی یا کبود تیره و در قزوین نیز روید. درختی است از تیره اولماسئه و از جنس سلتیس . چهار گونه ازین درخت را در خشک جنگلهای نیم مرطوب شمال و کوهستانهای استپی دیده ا
داغداغانفرهنگ فارسی عمیداز درختان جنگلی با برگهای بیضی و دندانهدار و نوکتیز، گلهای سبزرنگ و میوۀ ریز و آبدار به رنگ خاکی یا کبود که در نواحی شمالی ایران میروید و بلندیش تا ۲۰ متر میرسد. از ریشه و پوست آن مادۀ زردرنگی گرفته میشود. از دانۀ آن هم روغن میگیرند. برگ و ریشۀ آن در طب قدیم برای معالجۀ اسهال به کار میرفته