داغسرلغتنامه دهخداداغسر. [ س َ ] (ص مرکب ) کسی را گویند که پیش سر او موی ندارد پنداری که آنجا را داغ کرده اند که موی نمیروید و آدم سر نیز گویند. (انجمن آرا). آنکه آدم سر باشد یعنی پیش سر او تا فرق موی نداشته باشد و او را به عربی اصلع گویند. (برهان ). داس سر. دغسر. تاس . داس . دک . دق . دغ . دو
اصلعلغتنامه دهخدااصلع. [ اَ ل َ ] (ع ص ) مرد بیموی پیش سر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کَل یعنی مرد بیموی پیش سر. (آنندراج ). و یقال ایضاً: رأس اصلع. مؤنث : صَلْعاء. ج ، صُلْع، صُلْعان . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). تویل و داغسر. (ناظم الاطباء). دغ سر. (مهذب الاسما
طاسلغتنامه دهخداطاس . (اِ) در اصل فارسی تاس است ، فارسی زبانان عربی دان به طاء نویسند و رواج گرفت ، از عالم طپیدن و طلا به معنی طشت کلان و گهری . (غیاث اللغات ). و در منتخب نوشته ظرفی که درو آب و شراب خورند و هیچ نگفته که معرب است و در شرح نصاب نوشته که : طاس از لغات مولد است یعنی عربی نیست