لغتنامه دهخدا
دامغة. [ م ِ غ َ ] (ع اِ) آن شکستگی سرکه جراحت بدماغ رسد. (ذخیره خوارزمشاهی ). جراحت که بمغز سر رسد. (مهذب الاسماء). تفرق اتصالی که بدماغ رسد. شکستگی سر چنانکه بدماغ رسد. و هی آخرة الشجاج وشجاج که احکام شرعی بوی متعلق است ده نوع است : قاشره و آنرا خارصة نیز گویند آنگاه باضعة،