دانش الفنجلغتنامه دهخدادانش الفنج . [ ن ِ اَ ف َ ] (نف مرکب ) دانش اندوز. علم اندوز. که علم و فضل ذخیره کند. که دانش بسیار اندوخته سازد. که علم بسیار فراگیرد : ز الفنج دانش دلش گنج بودجهاندیده و دانش الفنج بود.ابوشکور بلخی .
دانش الفنجفرهنگ فارسی عمیدکسی که دانش میآموزد و دانش بسیار اندوخته میسازد؛ دانشآموز؛ دانشاندوز: ◻︎ ز الفنج دانش دلش گنج بود / جهاندیده و دانشالفنج بود (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).
شهپروانۀ مشبکDanaus plexippusواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از شهپروانهایان و راستۀ پروانهسانان که دارای بالهایی حنایی درخشان با انشعابهای درختیشکل سیاه و درخشان است
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) اسمش میرزا محمدرضی از سادات عالی درجات مشهد رضوی است . این چند شعر از او نوشته شده است :وعده ٔ همصحبتان رفته روز محشرست دیر می آید قیامت کشت تنهایی مرا.به کویش رفتم و در پای من خاری شکست آنجابحمداﷲ که شد تقریبی از بهر نشست آنجا.باغ را
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره ) اقامت داشت . وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است ، از جمله یکی «سرآمدان سخن » است در تراجم احوال پانزده نفر از مشا
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) منشی دانش علیخان با برادر خود منشی رونق علیخان کتابت نواب سعادت علیخان حاکم خطه ٔ اود هندوستان داشت و در لکهنو (لکنهو) بزاد برآمده . این بیت ازوست :آن سلسله ٔ زلف مجنبان دگر ای باددر شور میاور دل شوریده ٔ ما را.(قاموس الاعلا
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) میرزا تقی خان مستشار اعظم ملقب به ضیاءلشکر فرزند مرحوم میرزا حسین وزیر تفرشی است و در حدود سال 1288 هَ . ق . (1240 هَ . ش .) در تفرش تولد یافته است . سالها در خدمت میرزا یوسف مستوفی المم
دانش اندوزلغتنامه دهخدادانش اندوز. [ ن ِ اَ ] (نف مرکب ) دانش الفنج . که دانش اندوزد. که علم اندوزد. که دانش و علم فراآرد. که گنجینه ٔ خاطر بدانش بینبارد. رجوع به دانش اندوختن شود.
الفنجفرهنگ فارسی عمید۱. = الفنجیدن۲. اندوزنده؛ گردکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ ز الفنجِ دانش دلش گنج بود / جهاندیدۀ دانشالفنج بود (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۰).۳. (اسم مصدر) ذخیره کردن؛ اندوختن.
الفنجلغتنامه دهخداالفنج . [ اَ ف َ ] (اِمص ) اسم مصدر از الفنجیدن اندوختن . (فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ اسدی ) (فرهنگ خطی ). الفغده نیز گویند. (فرهنگ اسدی ). جمع کردن . (شرفنامه ٔ منیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (واژه نامه ٔ معیار جمالی ). جمع کردن و اندوختن . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (از هفت قلزم ) . الف
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل و دانستن چیزی باشد. (برهان ). درایت . فقاهة. فقه . فضل . ادب . (صراح ). علم . حکمت . (زمخشری ) (دهار) (ترجمان القرآن ). حصول علم ثابت ، و در مراتب ، پژوهش است یعنی رفت
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) اسمش میرزا محمدرضی از سادات عالی درجات مشهد رضوی است . این چند شعر از او نوشته شده است :وعده ٔ همصحبتان رفته روز محشرست دیر می آید قیامت کشت تنهایی مرا.به کویش رفتم و در پای من خاری شکست آنجابحمداﷲ که شد تقریبی از بهر نشست آنجا.باغ را
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره ) اقامت داشت . وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است ، از جمله یکی «سرآمدان سخن » است در تراجم احوال پانزده نفر از مشا
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) منشی دانش علیخان با برادر خود منشی رونق علیخان کتابت نواب سعادت علیخان حاکم خطه ٔ اود هندوستان داشت و در لکهنو (لکنهو) بزاد برآمده . این بیت ازوست :آن سلسله ٔ زلف مجنبان دگر ای باددر شور میاور دل شوریده ٔ ما را.(قاموس الاعلا
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) میرزا تقی خان مستشار اعظم ملقب به ضیاءلشکر فرزند مرحوم میرزا حسین وزیر تفرشی است و در حدود سال 1288 هَ . ق . (1240 هَ . ش .) در تفرش تولد یافته است . سالها در خدمت میرزا یوسف مستوفی المم
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل و دانستن چیزی باشد. (برهان ). درایت . فقاهة. فقه . فضل . ادب . (صراح ). علم . حکمت . (زمخشری ) (دهار) (ترجمان القرآن ). حصول علم ثابت ، و در مراتب ، پژوهش است یعنی رفت
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) اسمش میرزا محمدرضی از سادات عالی درجات مشهد رضوی است . این چند شعر از او نوشته شده است :وعده ٔ همصحبتان رفته روز محشرست دیر می آید قیامت کشت تنهایی مرا.به کویش رفتم و در پای من خاری شکست آنجابحمداﷲ که شد تقریبی از بهر نشست آنجا.باغ را
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره ) اقامت داشت . وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است ، از جمله یکی «سرآمدان سخن » است در تراجم احوال پانزده نفر از مشا
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) منشی دانش علیخان با برادر خود منشی رونق علیخان کتابت نواب سعادت علیخان حاکم خطه ٔ اود هندوستان داشت و در لکهنو (لکنهو) بزاد برآمده . این بیت ازوست :آن سلسله ٔ زلف مجنبان دگر ای باددر شور میاور دل شوریده ٔ ما را.(قاموس الاعلا
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِخ ) میرزا تقی خان مستشار اعظم ملقب به ضیاءلشکر فرزند مرحوم میرزا حسین وزیر تفرشی است و در حدود سال 1288 هَ . ق . (1240 هَ . ش .) در تفرش تولد یافته است . سالها در خدمت میرزا یوسف مستوفی المم
دانشلغتنامه دهخدادانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل و دانستن چیزی باشد. (برهان ). درایت . فقاهة. فقه . فضل . ادب . (صراح ). علم . حکمت . (زمخشری ) (دهار) (ترجمان القرآن ). حصول علم ثابت ، و در مراتب ، پژوهش است یعنی رفت