دانشجوئیلغتنامه دهخدادانشجوئی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانشجو. طلب علم . دانش پژوهی . || تحصیل در دانشکده و دانشگاه .
دانشجوی خلبانیstudent pilotواژههای مصوب فرهنگستاندانشجویی که تحت تعلیم استادخلبان است و هنوز گواهینامۀ خلبانی دریافت نکرده است
freshmanدیکشنری انگلیسی به فارسیتازه وارد، دانشجوی سال اول دانشکده، جدید الورود، نوچه، تازه کار، تازهکار ناازموده، مبتدی
freshmenدیکشنری انگلیسی به فارسیتازه واردان، دانشجوی سال اول دانشکده، جدید الورود، نوچه، تازه کار، تازهکار ناازموده، مبتدی
مبتديدیکشنری عربی به فارسیابجداموز , ابجدخوان , مبتدي , ابتدايي , تازه کار , جديد الورود , دانشجوي سال اول دانشکده , نو اموز , جديدالا يمان , ادم ناشي , نوچه