بعنسلغتنامه دهخدابعنس . [ ب َ ن َ ] (ع اِ) داه خویله . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داه گول و احمق . (ناظم الاطباء).
رغاللغتنامه دهخدارغال . [ رَ ] (ع اِ) داه و کنیز . (ناظم الاطباء). داه . (منتهی الارب ).- ابنارَغال ؛ دو کوه اند نزدیک ضریه . (منتهی الارب ).
مدوهلغتنامه دهخدامدوه . [ م ُ دَوْ وِه ْ ] (ع ص ) شتر را به سوی بچه خواننده به لفظ داه داه یا ده ده . (از آنندراج ). نعت فاعلی است از تدْویه . رجوع به تدْویه شود.
دهونلغتنامه دهخدادهون . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دَهی . (ناظم الاطباء). رجوع به دهی شود. || ج ِ داه .(منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به داه و داهی شود.
کهداءلغتنامه دهخداکهداء. [ ک َ ] (ع اِ) داه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنیز و داه . (ناظم الاطباء). کنیز، و به جهت سرعت او در خدمت چنین گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به دو ماده ٔ قبل شود.