دبیریلغتنامه دهخدادبیری . [ دَ ] (اِخ ) سعیدالدین عبدالعزیزبن حنفی متوفی به سال 693 هَ . ق . او راست : کتاب تفسیر.
دبیریلغتنامه دهخدادبیری . [ دَ ] (اِخ ) منسوب است به دبیر که قریه ای است در یک فرسخی نیشابور. (الانساب سمعانی ).
دبیریلغتنامه دهخدادبیری . [ دَ ] (حامص ) دبیر بودن . منشی بودن . عمل دبیر و منشی . کاتبی . نویسندگی . سوادخوانی . سواد. خط داشتن . هنر کتابت و قرائت : نخواهی دبیری تو آموختن ز دشمن نخواهی تو کین توختن . فردوسی .رخش از نامه خواندن شد
دبیریلغتنامه دهخدادبیری . [ دُ ب َ ] (اِخ ) منسوب است به دبیر که بطنی است از اسد. (سمعانی ). || لقب کعب بن مالک است . (الانساب سمعانی ). || دهی است بعراق . (منتهی الارب ).
دبریلغتنامه دهخدادبری . [ دَ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به دبر که قریه ای است از قراء صنعاء یمن . (الانساب سمعانی ).
دبریلغتنامه دهخدادبری . [ دَ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به دَبَر که دهی است به یمن و از آنجاست اسحاق بن ابراهیم بن عباد محدث . (منتهی الارب ).
دبریلغتنامه دهخدادبری . [ دَ ب َ ری ی ] (ص نسبی ) رائی که بعد فوت حاجت در دل آید. (منتهی الارب ). || نماز که در آخر وقت گزارده شود. (و در این معنی بسکون وسط نیز آید نه بفتحین که آن لحن محدثان است ). (منتهی الارب ).
دباریلغتنامه دهخدادباری . [ دُ ] (اِخ ) (کنتس ...) معشوقه ٔ لوئی پانزدهم . متولد در وُکولر به سال 1743 و مقتول بوسیله ٔ گیوتین در انقلاب کبیر فرانسه بسال 1793 م . و رجوع به باری شود.
دژبرولغتنامه دهخدادژبرو. [ دُ ب ُ / ب َ ] (ص مرکب ) (از : دژ + برو، مخفف ابرو) گره بر ابرو زننده .(برهان ). بدخوی . زشت خوی . روی ترش کننده و عبوس کننده . (ناظم الاطباء). || خشمگین . قهرآلود. (برهان ) بدخشم . (آنندراج ). خشم آلود. غضبناک :</sp
دبیریانلغتنامه دهخدادبیریان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . در 14000گزی جنوب باختر آبیک . دارای 114 تن سکنه . آب از قنات . محصول غلات و صیفی .شغل اهالی زراعت و راه مالرواست و از طریق باقرآبادم
راز دبیریهلغتنامه دهخداراز دبیریه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) کتابةالسرّ. رمزنویسی . رازدبیره . رازدفیره . در الفهرست ابن الندیم (ص 21 چ مصر) این کلمه «رازسهریه » آمده که علی الظاهر مصحف رازدبیریه است و گوید: خطی بوده است که پادش
شاه دبیریهلغتنامه دهخداشاه دبیریه . [دَ ] (اِ مرکب ) بنابگفته ٔ ابن الندیم یکی از خطهای ایران قدیم است که معمول پادشاهان بوده و عوام از استعمال آن ممنوع بوده اند تا کسی بر اسرار پادشاهان واقف نگردد. (فهرست ابن الندیم چ مصر ص 31). و رجوع به الفبای اوستا یا دین دبیری
ویش دبیریهلغتنامه دهخداویش دبیریه . [ دَ ] (اِ مرکب ) نام یکی از خطهای ایران باستان است . ابن ندیم در الفهرست از ابن المقفع نقل کند و گوید این یکی از خطوط هفتگانه ٔ ایران قدیم است و آن 356 حرف داشته است و با او تا زمزمه ٔ آب و طنین آذان و اشارات عیون و ایماء و غمز
هام دبیریهلغتنامه دهخداهام دبیریه . [ دَ ] (اِخ ) آم دبیره . یکی از خطوط هفتگانه ٔ ایرانیان پیش از اسلام است . حروف الفبای این خط به موجب آثاری که در دست است از خطهای دیگر ایران کمتر بوده و طبق تصریح ابن ندیم سی و سه حرف بوده است ، زیرا صداهائی را که دارای مخرج مشترک هستند با یک حرف مینوشتند. مثلاً
دبیریانلغتنامه دهخدادبیریان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین . در 14000گزی جنوب باختر آبیک . دارای 114 تن سکنه . آب از قنات . محصول غلات و صیفی .شغل اهالی زراعت و راه مالرواست و از طریق باقرآبادم