دبیقیلغتنامه دهخدادبیقی . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دبیق که شهرکیست بمصر. || (اِ) نوعی جامه ٔ نفیس . (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از قماش باشد در نهایت لطافت . (برهان ) (آنندراج ). جامه که در دبیق کردندی . نوعی دیبای لطیف منسوب به دبیق که قریه ای است در ملک مصر. (غیاث ). جامه ٔ باریک که از مصر آرن
دبیقیفرهنگ فارسی عمیدنوعی پارچۀ ابریشمی بسیار لطیف که در قرون وسطی در دبیق مصر بافته میشده و بسیار گرانبها بوده و بیشتر از آن عمامه تهیه میکردند.
دبقالغتنامه دهخدادبقا. [ دِ ] (اِخ ) از ده های مصرو بنزدیکی تنیس واقع است . جامه های دبیقی بدان منسوبست و این نسبت به غیرقیاس است . یاقوت گوید از مردم مصر پرسیدم گفتند دبیق شهریست نزدیک تنیس میان آن شهرو شهر فَرَما اما ویران شده است . (معجم البلدان ).
دبغلغتنامه دهخدادبغ. [ دَ ] (ع مص ) تقویت کردن . نیرومند ساختن : الکرفس یدبغ المعده . الحصرم یدبغ المعده و یقوی البدن . فان کان یرید دبغ المعدة التی ضعفت من الرطوبة. و هو دابغ للمعدة لمرارته و عفوصته . (دزی ج 1 ص 423).
دبیقیةلغتنامه دهخدادبیقیة. [ دَ قی ی َ ] (اِخ ) از قراء بغداد است از نواحی نهر عیسی . (معجم البلدان ).
دبیقلغتنامه دهخدادبیق . [ دَ ] (اِخ ) شهریست به مصر. از آنجاست جامه های دبیقی . (منتهی الارب ). شهرکی بوده است میان فرماء و تنیس از اعمال مصر و ثیاب دبیقی به آن منسوبست . (معجم البلدان ).
دبقالغتنامه دهخدادبقا. [ دِ ] (اِخ ) از ده های مصرو بنزدیکی تنیس واقع است . جامه های دبیقی بدان منسوبست و این نسبت به غیرقیاس است . یاقوت گوید از مردم مصر پرسیدم گفتند دبیق شهریست نزدیک تنیس میان آن شهرو شهر فَرَما اما ویران شده است . (معجم البلدان ).
دوچنبریلغتنامه دهخدادوچنبری . [ دُ چ َ ب َ ] (اِ مرکب ) ظاهراً نوعی قماش بوده است از هند : این غلبه جماعتی بازارگان قماشند جمله صاحب پایژه ٔ عنبرینه ... بعضی راه مصر بریده مثل دق و دبیقی و قصب و بندقی چندی راه هندوستان پیموده مانند شمسی و سالوی ساغری و دوچنبری و بیرم سلطا
بیرون گرفتنلغتنامه دهخدابیرون گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خارج کردن . بیرون آوردن : هرگاه که از این شیاف ملول شود، شیاف بیرون گیرند... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). پس از تنور برآرند و بنهند تا سرد شود و بگشایندو از خمیر بیرون گیرند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || دور کردن . خارج ک
دبیقیةلغتنامه دهخدادبیقیة. [ دَ قی ی َ ] (اِخ ) از قراء بغداد است از نواحی نهر عیسی . (معجم البلدان ).