دخترخواندهلغتنامه دهخدادخترخوانده . [ دُ ت َ خوا / خا دَ / دِ ] (اِ مرکب ) دختری که از جانب مرد یا زنی بفرزندی پذیرفته شده باشد. کودکی مادینه که زنی یا مردی او را به فرزندی خود پذیرفته باشد. || نادختری . دختر زن از شوهر دیگر. دختر
دخترخواندگیلغتنامه دهخدادخترخواندگی . [ دُ ت َ خوا / خا دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دخترخوانده . رجوع به دخترخوانده شود.
دخترخواندگیلغتنامه دهخدادخترخواندگی . [ دُ ت َ خوا / خا دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دخترخوانده . رجوع به دخترخوانده شود.
لافایتلغتنامه دهخدالافایت . [ ی ِ ] (اِخ ) لوئیز دو. دخترخوانده ٔ ملکه ٔ آن دتریش ومحبوب لوئی سیزدهم . مولد وزینیو. (1618-1665 م .).
گورنیلغتنامه دهخداگورنی . [ ن ِ ] (اِخ ) مادموازل دُ (1566-1645 م .) زن ادیب فرانسوی که در پاریس متولد شد. وی دخترخوانده ٔ مونتنْی بود و آثار او را دوباره به چاپ رساند.