دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع اِ) دَخَل . (منتهی الارب ). || علت . (منتهی الارب ). درد. داء. || عیب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || خیانت . (مهذب الاسماء). || کینه . تهمت . || غدر. مکر. خدیعه . || نیت مرد و مذهب او و دل و نهان و جمیع امور آن . دِخل . دُخَّل . (منتهی الارب ). || بیشه ٔ
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع اِ) درآمد. (دهار) (مهذب الاسماء). آمد. (یادداشت مؤلف ). چیزی که حاصل شود از محاصل زمین و جز آن . ضد خرج . یقال : تری الفتیان کالنخل ما یدریک ماالدخل . (منتهی الارب ). سود. فایده . نفع. عایدی . وجهی که در نتیجه ٔشغل و کاری بدست آورند. ریع. (نصاب ). بهره برداری
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع مص ) دخول . درآمدن در چیزی . مقابل خرج . (غیاث ). مقابل خروج . درآمدن . (غیاث ): کمین ؛ دخل در امور به نوعی که مفهوم نگردد. (منتهی الارب ). || اعتراض کردن در کار و عمل کسی . (از غیاث ).- دفع دخل مقدر ؛ جواب از سؤال مقدر. پیش گیری ا
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ خ َ ] (ع اِ) دَخل . تهمت . || مفسده . || فساد عقل و فساد جسم . || مکر و فریب و بیوفایی . || عیب حسب . || بیماریی است . || درخت درهم پیچیده . (منتهی الارب ). درختان انبوه . || قومی که منسوب کنند خود را بسوی کسانی که نیستند از آنها. یقال : هم فی بنی فلان دخل ؛ ای منت
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ خ َ ] (ع مص ) دَخل . (منتهی الارب ). فاسد شدن عقل و جسم کسی . (منتهی الارب ). تباه شدن عقل و تن . || تباه شدن داخل کار کسی . (منتهی الارب ).
حتيدیکشنری عربی به فارسیزوج , تا , تااينکه , تاانکه , تاوقتيکه , کشت کردن , زراعت کردن , زمين را کاشتن , دخل پول , کشو , دخل دکان , قلک , يخرفت , وقتي که , تا وقتي که
tillدیکشنری انگلیسی به فارسیتا، دخل پول، کشو، دخل دکان، قلق، یخ رفت، کشت کردن، زراعت کردن، زمین را کاشتن، خیش زدن، خیش کشیدن، تا وقتی که، تا اینکه، تاانکه
tillsدیکشنری انگلیسی به فارسیتیلز، دخل پول، کشو، دخل دکان، قلق، یخ رفت، کشت کردن، زراعت کردن، زمین را کاشتن، خیش زدن، خیش کشیدن
گولکلغتنامه دهخداگولک . [ ل َ ] (اِ) کوزه ٔ دهانه تنگی که دفن کنند و در آن پول ریزند. (ناظم الاطباء). غولک . (آنندراج ). غُلَّک . دخل پول دکان دار. || ریشه ٔ گیاه آنغوزه . (ناظم الاطباء). بیخ انگدان . ریشه ٔ حلتیت . (شعوری ج 2 ص 321
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع اِ) دَخَل . (منتهی الارب ). || علت . (منتهی الارب ). درد. داء. || عیب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || خیانت . (مهذب الاسماء). || کینه . تهمت . || غدر. مکر. خدیعه . || نیت مرد و مذهب او و دل و نهان و جمیع امور آن . دِخل . دُخَّل . (منتهی الارب ). || بیشه ٔ
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع اِ) درآمد. (دهار) (مهذب الاسماء). آمد. (یادداشت مؤلف ). چیزی که حاصل شود از محاصل زمین و جز آن . ضد خرج . یقال : تری الفتیان کالنخل ما یدریک ماالدخل . (منتهی الارب ). سود. فایده . نفع. عایدی . وجهی که در نتیجه ٔشغل و کاری بدست آورند. ریع. (نصاب ). بهره برداری
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع مص ) دخول . درآمدن در چیزی . مقابل خرج . (غیاث ). مقابل خروج . درآمدن . (غیاث ): کمین ؛ دخل در امور به نوعی که مفهوم نگردد. (منتهی الارب ). || اعتراض کردن در کار و عمل کسی . (از غیاث ).- دفع دخل مقدر ؛ جواب از سؤال مقدر. پیش گیری ا
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ خ َ ] (ع اِ) دَخل . تهمت . || مفسده . || فساد عقل و فساد جسم . || مکر و فریب و بیوفایی . || عیب حسب . || بیماریی است . || درخت درهم پیچیده . (منتهی الارب ). درختان انبوه . || قومی که منسوب کنند خود را بسوی کسانی که نیستند از آنها. یقال : هم فی بنی فلان دخل ؛ ای منت
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ خ َ ] (ع مص ) دَخل . (منتهی الارب ). فاسد شدن عقل و جسم کسی . (منتهی الارب ). تباه شدن عقل و تن . || تباه شدن داخل کار کسی . (منتهی الارب ).
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع اِ) دَخَل . (منتهی الارب ). || علت . (منتهی الارب ). درد. داء. || عیب . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || خیانت . (مهذب الاسماء). || کینه . تهمت . || غدر. مکر. خدیعه . || نیت مرد و مذهب او و دل و نهان و جمیع امور آن . دِخل . دُخَّل . (منتهی الارب ). || بیشه ٔ
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع اِ) درآمد. (دهار) (مهذب الاسماء). آمد. (یادداشت مؤلف ). چیزی که حاصل شود از محاصل زمین و جز آن . ضد خرج . یقال : تری الفتیان کالنخل ما یدریک ماالدخل . (منتهی الارب ). سود. فایده . نفع. عایدی . وجهی که در نتیجه ٔشغل و کاری بدست آورند. ریع. (نصاب ). بهره برداری
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ ] (ع مص ) دخول . درآمدن در چیزی . مقابل خرج . (غیاث ). مقابل خروج . درآمدن . (غیاث ): کمین ؛ دخل در امور به نوعی که مفهوم نگردد. (منتهی الارب ). || اعتراض کردن در کار و عمل کسی . (از غیاث ).- دفع دخل مقدر ؛ جواب از سؤال مقدر. پیش گیری ا
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ خ َ ] (ع اِ) دَخل . تهمت . || مفسده . || فساد عقل و فساد جسم . || مکر و فریب و بیوفایی . || عیب حسب . || بیماریی است . || درخت درهم پیچیده . (منتهی الارب ). درختان انبوه . || قومی که منسوب کنند خود را بسوی کسانی که نیستند از آنها. یقال : هم فی بنی فلان دخل ؛ ای منت
دخللغتنامه دهخدادخل . [ دَ خ َ ] (ع مص ) دَخل . (منتهی الارب ). فاسد شدن عقل و جسم کسی . (منتهی الارب ). تباه شدن عقل و تن . || تباه شدن داخل کار کسی . (منتهی الارب ).