دربازلغتنامه دهخدادرباز. [ دَ ] (ص مرکب ) مقابل دربسته : سرای درباز؛ خانه ای که در آن به روی همگان باز باشد : وزارت است به اهل وزارت آمده بازسرای دولت میرانیان شده درباز.سوزنی .
درباشلغتنامه دهخدادرباش . [ دُ ] (اِمرکب ) مخفف دورباش ، و آن نیزه ٔ کوچک دو شاخه ای است که پیش سواری ملوک برند تا مردم آنرا دیده ، از راه دور شوند. (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به دورباش شود.
درامجلغتنامه دهخدادرامج . [ دُ م ِ ] (ع ص ) رفتار ناوناوان و خرامان . (منتهی الارب ). شخصی که در راه رفتن خود متکبر و بخود بالیده باشد. (از اقرب الموارد). درابج . درانج . و رجوع به درابج و درانج شود.