دراجهفرهنگ فارسی عمید۱. از آلات جنگی که سپاهیان در پناه آن به طرف دشمن یا بهجانب حصار حمله میکردند؛ دبابه.۲. دوچرخه.
دراجهواژهنامه آزاددوچرخه سپری که تعدادی نفرات به زیر آن رفته و به تخریب قلعه می پردازند و به آن الدبابة نیز می گویند. (ترجمۀ المنجد).
دراجةلغتنامه دهخدادراجة. [ دَرْ را ج َ ] (ع اِ) گردنا که کودک را رفتن بدان آموزند. (مهذب الاسماء). گردونا. حال . گردونچه ٔ کودک . || حالت به رفتن آمدن کودک خرد. (منتهی الارب ). || آلتی است از آلات حرب و آن چنان باشد که غراره از چوب و کاه و جز آن پر سازند و مردان در پس آن شوند تا به دیوار قلعه
دراجیةلغتنامه دهخدادراجیة. [ دَرْ را جی ی َ ] (اِخ ) (برج ...) در باب توما از ابواب دمشق واقع شده است . (از معجم البلدان ).
درازهلغتنامه دهخدادرازه . [ دِ زَ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در یکهزارگزی جنوب شهریار با 227 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین میشود و راه آن از طریق آدران ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).<
درازهلغتنامه دهخدادرازه . [ دِ زَ ] (ص ) طویل . مطول . دراز. هر چیز دراز. || (اِ) رشته ٔ دراز. (ناظم الاطباء).