درایتلغتنامه دهخدادرایت . [ دِ ی َ ] (ع اِمص ) درایة. دانستن . عقل . دانش . (غیاث ). علم . معرفت . (ناظم الاطباء). دریافت . دریافتن . بدانستن . عرفان . معرفت . وقوف . آگاهی . دانایی . بقیة : هرگاه که زمام آن بدست اهتمام او دادندی در آن آثار کفایت و درایت و ابواب امانت و
درایتدیکشنری فارسی به انگلیسیdiscernment, judgment, mind, mind's eye, sapience, sense, understanding, wisdom
درایتفرهنگ فارسی معین(دِ یَ) [ ع . درایة ] 1 - (اِمص .) دریافت ، آگاهی . 2 - (اِ.) مزاج ، عادت . 3 - سرشت ، نهاد. 4 - (مص م .) دانستن ، دریافتن .
دراتلغتنامه دهخدادرات . [ دُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ داری ، قال رسول اﷲ (ص ) : کونوا دراة و لاتکونوا رواة. (تاریخ ابونعیم ج 1 ص 138). رجوع به داری شود.
درایاتلغتنامه دهخدادرایات . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ درایة، درایت : و محققان درایات و مدرسان سور و آیات . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 119). و رجوع به درایت و درایة شود.
ذراتلغتنامه دهخداذرات . [ ذَرْرا ] (ع اِ) ج ِ ذرّة : انعامش از شمار گذشته است و چون توان ذرات آفتاب فلک را شمار کرد. خاقانی .جمله ٔ ذرات عالم گوش گشت تا تو فرمائی هر آن فرمان که هست . عطار.هست آن ذ
ذریاتلغتنامه دهخداذریات . [ ذُرْ ری یا ] (ع اِ) ج ِ ذریّة : دیگر روز ابلیس بصحرا بیرون رفت و تختی از آهن بنهاد و از ذریات خود یکی را بنشاند. (قصص الانبیاء ص 132).همچو آن ابلیس و ذریّات اوبا خدا در جنگ واندر گفتگو.<p clas