درایهفرهنگ فارسی عمید۱. = درایت۲. (اسم) در حدیث، علمی که دربارۀ احادیثی که از پیغمبر اسلام نقل کردهاند بحث میکند تا معلوم شود کدام یک درست و کدام نادرست است.
درایهentry, component of matrix, element of matrixواژههای مصوب فرهنگستانهریک از اجزای سازندۀ یک ماتریس
درآگاهلغتنامه دهخدادرآگاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی است مرکزدهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس ، واقع در 18هزارگزی باختر حاجی آباد و سر راه مالرو طارم به نی ریز، با 252 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (
درآگاهلغتنامه دهخدادرآگاه . [ دَ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسنگی میانه ٔ جنوب و شرق خشن آباد. (فارسنامه ٔ ناصری ). نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . این دهستان در جنوب حاجی آباد واقع و محدود است ؛ از شمال به دهستان طارم ، از خاور به دهستان فارعان از جنوب به دهستان
دراءةلغتنامه دهخدادراءة.[ دَ ءَ ] (ع مص ) مصدر دَرْء است در تمام معانی . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به درء شود.
دراعیلغتنامه دهخدادراعی . [ دَ عی ی ] (ع اِ) ج ِ دِرعیّة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به درعیة شود.
کهاد درایهای از دترمینانminor of an element of a determiniantواژههای مصوب فرهنگستاندترمینانی که از حذف سطر و ستون متناظر با درایۀ مفروض در یک دترمینان به دست آمده باشد
مزدوج مختلط ماتریسcomplex conjugate of a matrixواژههای مصوب فرهنگستانماتریسی که درایههای آن مزدوج مختلط درایههای متناظر ماتریس مفروض است
ترابُرد 2transvectionواژههای مصوب فرهنگستانماتریسی مربعی که همۀ درایههای واقع بر قطر اصلی آن برابر یک و دیگر درایههای آن بهجز یکی از آنها همگی برابر صفرند
ماتریس الحاقیadjoint matrixواژههای مصوب فرهنگستانماتریسی که هر درایۀ آن برابر همعامل (cofactor) متناظر آن درایه در ماتریس ترانهادهاش (transposed matrix) باشد
خودرایهلغتنامه دهخداخودرایه . [ خوَدْ / خُدْ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) خودرای . خودسر : رأی بر آنست که بیرون زنم گردن این بدرگ خود رایه ...سوزنی .