دربارلغتنامه دهخدادربار. [ دَ ] (اِ مرکب ) بیت . خانه . مسکن . منزل . عمارت . سرای . بارگاه . (ناظم الاطباء). || پیشگاه و عرصه و بارگاه پادشاهان و امرا. (ناظم الاطباء). و به عربی حضرةالسلطان و حضرةالامیر گویند. (آنندراج ). کاخ شاهی . قصر سلطنتی . بارگاه : چنین دید ر
دربارلغتنامه دهخدادربار. [ دُرر / دُ ](نف مرکب ) دربارنده . درفشاننده . درپاش : دربار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل جان فروز و دلگشا و غم زدا و لهوتن . منوچهری .فرق بر و سینه سوز و دیده دوز و مغزریز<b
دیربارلغتنامه دهخدادیربار. (ص مرکب ) تنگ بار. (یادداشت مؤلف ). کسی را گویند که مردم نزد او به دشواری بار یابند. (از برهان ذیل تنگ بار). رجوع به تنگ بار شود.
تلخک دربارcourt foolواژههای مصوب فرهنگستانتلخکی که در دربار پادشاهان با تقلید حرکات دیگران درباریان را سرگرم میکرد
دربارخرجلغتنامه دهخدادربارخرج . [ دَ خ َ ] (اِ مرکب ) خرج دربار. هزینه ٔ دربار. || قسمی از مالیات که زمین داران در بعضی ازجاهای هندوستان شمالی جمع می کردند. (ناظم الاطباء).
دربارودلغتنامه دهخدادربارود. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه ، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 3هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ ارومیه به مهاباد، با 340 ت
دربارهلغتنامه دهخدادرباره ٔ. [ دَرْ رَ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در باب . در خصوص . (آنندراج ). در حق . برای . از بابت . به ملاحظه ٔ. راجع به .
درباریلغتنامه دهخدادرباری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دربار. هر چیز منتسب به دربار. هر کس که وابسته به دربار است . ملازم و خادم پادشاه . (ناظم الاطباء).
دربارخرجلغتنامه دهخدادربارخرج . [ دَ خ َ ] (اِ مرکب ) خرج دربار. هزینه ٔ دربار. || قسمی از مالیات که زمین داران در بعضی ازجاهای هندوستان شمالی جمع می کردند. (ناظم الاطباء).
دربارودلغتنامه دهخدادربارود. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه ، واقع در 23هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 3هزارگزی شمال خاوری راه شوسه ٔ ارومیه به مهاباد، با 340 ت
دربارهلغتنامه دهخدادرباره ٔ. [ دَرْ رَ ی ِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) در باب . در خصوص . (آنندراج ). در حق . برای . از بابت . به ملاحظه ٔ. راجع به .
درباریلغتنامه دهخدادرباری . [ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به دربار. هر چیز منتسب به دربار. هر کس که وابسته به دربار است . ملازم و خادم پادشاه . (ناظم الاطباء).
تلخک دربارcourt foolواژههای مصوب فرهنگستانتلخکی که در دربار پادشاهان با تقلید حرکات دیگران درباریان را سرگرم میکرد