دردآشاملغتنامه دهخدادردآشام . [ دُ ] (نف مرکب ) دردآشامنده . آشامنده ٔ درد. آنکه جام شرابی را تهی می کند و تا ته آن می آشامد. (ناظم الاطباء). توسعاً شرابخوار : می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کندتا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را. سعدی
دردکشفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که درد شراب را بخورد؛ دردخوار؛ دردیخوار؛ دردآشام؛ شرابخوار؛ بادهخوار.۲. شرابساز.
دردخوارلغتنامه دهخدادردخوار. [ دُ خوا / خا ] (نف مرکب ) دردخوارنده . دردآشام . دردنوش . که دردخورد. شرابخوار. شرابخوار قهار. || کنایه از مردم فقیر و دون و فرومایه . (برهان ) (آنندراج ) : تلخ جوانی یزکی در شکارزیرتر از وی سیهی دردخ