درربودنلغتنامه دهخدادرربودن . [دَرْ، رُ دَ ] (مص مرکب ) ربودن . گرفتن . اخذ کردن . بزور گرفتن و به تردستی گرفتن . (ناظم الاطباء). بسرعت گرفتن . بشتاب جدا کردن . بزور بردن . تخطف . (تاج المصادر بیهقی ). خَطف . بلند کردن (در تداول عامه ) : درحال بادی از هوا برآمد و آن مال ا
مخالسةلغتنامه دهخدامخالسة. [ م ُ ل َ س َ ] (ع مص ) چیزی از کسی درربودن . (زوزنی ) (از ذیل اقرب الموارد).
ربیدنلغتنامه دهخداربیدن . [ رُ دَ ] (مص ) لهجه ای درربودن . ربودن . (ناظم الاطباء). و رجوع به ربودن در همه ٔ معانی شود.
ایهاللغتنامه دهخداایهال . (ع مص ) کدخدا کردن . (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). زن دادن . (المصادر زوزنی ). آهلک اﷲ فی الجنة؛ ای ادخلکها و زوجک فیها. (منتهی الارب ). آهلک اﷲ فی الجنة؛ داخل کند خدا تو را در بهشت و زن دهد تو را در آن . || درربودن . || شایسته و سزاوار کردن . (ناظم الاطباء).
تخطفلغتنامه دهخداتخطف . [ ت َ خ َطْ طُ ] (ع مص ) درربودن . (تاج المصادر بیهقی ). ربودن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انتزاع . اجتذاب . (اقرب الموارد)(المنجد). || استلاب . (اقرب الموارد) (المنجد). استراق . گذشتن بر وی بسرعت . (اق
خواب بردنلغتنامه دهخداخواب بردن . [ خوا / خا ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بخواب رفتن . درربودن خواب کسی را : سختم عجب آید که چگونه بردش خواب آن را که بکاخ اندر یک شیشه شراب است . منوچهری .ترا در بزم شاهان خوش بر