درغمیلغتنامه دهخدادرغمی .[ دَ غ َ ] (ص نسبی ) منسوب است به درغم ، که ناحیه ای است در دو فرسخی سمرقند. (از الانساب سمعانی ). منسوب به درغم که شراب آنجا مشهور بوده است : قال [ کسری ] فأخبرنی عن أطیب الشراب و ألذه ، قال [ ریدک خوش آواز ] : العنبی ... و خیره البلخی و الم
عباس آباد ضرغامیلغتنامه دهخداعباس آباد ضرغامی . [ ع َب ْ با دِ ض َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان کنار رودخانه ٔ وفرقان بخش مرکزی شهرستان ساوه . واقع در 15000گزی جنوب ساوه و 4000گزی جنوب ساوه به قم . ناحیه ای است جلگه ای . آب و هوای آن معتدل
درغملغتنامه دهخدادرغم . [ دَ غ َ ] (اِ مرکب ) نام نغمه ای باشد از موسیقی که شنیدن آن غم و الم از دل بیرون کند، و معنی ترکیبی آن دراندوه باشد. (برهان ). نام پرده ای است از موسیقی که هرچند کسی را غم و اندوه فروگرفته باشد بمجرد شنیدن آن به شادی مبدل گردد. (جهانگیری ) : <b
درغملغتنامه دهخدادرغم . [ دَ غ َ ] (اِخ ) نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود، و شراب درغمی منسوب بدانجاست . (برهان ). نام ناحیه و شهری است از اعمال سمرقند و مشتمل بر چند پارچه ده پیوسته از اعمال مایَمُرْغ سمرقند. (از معجم البلدان ) (از مراصدالاطلاع ) : تا سوی درغم ن
درغمفرهنگ فارسی عمیداز الحان قدیم ایرانی: ◻︎ چنان مستغرقم در غم که مطرب / اگر درغم سراید غم فزاید (ابوسلیک: شاعران بیدیوان: ۶).
درغملغتنامه دهخدادرغم . [ دَ غ َ ] (اِخ ) نام موضعی که آنجا شراب خوب می شود، و شراب درغمی منسوب بدانجاست . (برهان ). نام ناحیه و شهری است از اعمال سمرقند و مشتمل بر چند پارچه ده پیوسته از اعمال مایَمُرْغ سمرقند. (از معجم البلدان ) (از مراصدالاطلاع ) : تا سوی درغم ن
رامشیلغتنامه دهخدارامشی . [ م ِ ] (ص نسبی ) مطرب . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ رشیدی ). بمعنی رامشگر است که سازنده و خواننده باشد. (برهان ). مطربه . (یادداشت مؤلف ). سازنده و رامشگر. (ناظم الاطباء). مطربی که سرود در پرده ٔ راه در سراید. (منتخب اللغات ) : بر آو