دروکلغتنامه دهخدادروک . [ دَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سنگان بخش میرجاوه شهرستان زاهدان . واقع در 45هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و کنار راه فرعی میرجاوه به خاش . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
دروکلغتنامه دهخدادروک . [ دُ ] (اِ) هیزم باریک . (برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ). تراشه ٔ چوب و تخته . (ناظم الاطباء).
دروکلغتنامه دهخدادروک . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار. واقع در 36هزارگزی باختر ششتمد و 4 هزارگزی جنوب کال شور، با 298 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو ا
فرضیة دیراکDirac hypothesis, Dirac-Jordan hypothesis, Dirac principleواژههای مصوب فرهنگستانفرضیهای مبنی بر اینکه مقادیر ثابتهای طبیعت، مانند ثابت جهانی گرانش و ثابت پلانک و بار بنیادی در طول زمان تغییر میکنند و تابعی از عمر عالماند
دریای دیراکDirac seaواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از حالتهای انرژی منفی که از حل معادلة دیراک به دست میآید
ذرة دیراکDirac particleواژههای مصوب فرهنگستانهر ذره با اسپین ۱/۲ که رفتارش با معادلة دیراک قابل توصیف باشد
گشتاور دیراکDirac momentواژههای مصوب فرهنگستانگشتاور مغناطیسی ذاتی الکترون که در نظریة دیراک پیشبینی میشود
معادلة دیراکDirac equationواژههای مصوب فرهنگستانمعادلة موج نسبیتی برای ذرهای جرمدار که اسپین آن برابر ۱/۲ است
دروکیللغتنامه دهخدادروکیل . [ دَرْ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 22هزارگزی باختر بافت و 5هزارگزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
دروکرواژهنامه آزاد(زبان پاک) مرکب از درو و کار؛ کسی که کارش درو کردن است، مانند:ستمکر (ستم+کار)؛ آهنکر (آهن+کار)؛ مسکر (مس+کار).
دسوکلغتنامه دهخدادسوک . [ دُ / دَ ] (اِ)هیزم باریک را گویند. (برهان ) (از جهانگیری ) (آنندراج ). دروک . (شرفنامه ٔ منیری ). و رجوع به دروک شود.
دروکیللغتنامه دهخدادروکیل . [ دَرْ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حشون بخش بافت شهرستان سیرجان . واقع در 22هزارگزی باختر بافت و 5هزارگزی شمال راه فرعی بافت به سیرجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج
دروکرواژهنامه آزاد(زبان پاک) مرکب از درو و کار؛ کسی که کارش درو کردن است، مانند:ستمکر (ستم+کار)؛ آهنکر (آهن+کار)؛ مسکر (مس+کار).
مدروکلغتنامه دهخدامدروک . [ م َ ] (ع ص ) دررسیده . (آنندراج ). دریافت شده . (ناظم الاطباء). رجوع به مدارکة و نیز رجوع به مدرک شود.
الدروکلغتنامه دهخداالدروک . [ اُ دُ ] (اِ) نام گیاهی سمی است در شاهرود و شیروان ،و در دامغان آنرا شپشبو نامند . (یادداشت مؤلف ). در لاروس کبیر چنین آمده : آنا باز آفیل نوعی از تیره ٔآناباز است و در ایران برای لباسشویی مصرف میشود.
بادروکلغتنامه دهخدابادروک . (اِ) بادروگ . اصل کلمه بادروج یا بادروح است . رجوع به بادروج ، و شعوری ج 1 ورق 171 و ناظم الاطباء شود.