دریافتنلغتنامه دهخدادریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) یافتن به تحقیق کردن و وارسیدن . (آنندراج ). واقف شدن و دانستن و مطلع شدن . (ناظم الاطباء).دانستن . درایت . تفهم . فهمیدن . فهم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). ملتفت شدن . درک کردن . فهم کردن . ایباه .تفهم . تلقن . توجس . خشفة. (از منتهی الارب )
دریافتنفرهنگ فارسی عمید۱. یافتن.۲. رسیدن به چیزی.۳. پی بردن به امری؛ فهمیدن.۴. کسی را مدد کردن و از بلا رهانیدن.
دریافتندیکشنری فارسی به انگلیسیapprehend, compass, comprehend, dig, digest, discover, distinguish, fathom, feel, find, glean, grasp, nose, notice, perceive, plumb, realize, scent, see, understand
کار دریافتنلغتنامه دهخداکار دریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) ادراک شغل . به کار رسیدن : واجب آن شد که کار دریابم گر نگیرد چو دیگران خوابم .نظامی (هفت پیکر ص 48).
مزه دریافتنلغتنامه دهخدامزه دریافتن . [ م َ زَ / زِ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) تَلَمﱡظ. (منتهی الارب ). احساس طعم و مزه ٔ غذا کردن .
دریافتنیلغتنامه دهخدادریافتنی . [ دَرْ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل دریافتن . درخور اعتنا و توجه و فهم و درک و تدارک و تلافی و جبران : دریافتنی است غور این کاربرتافتنی است جور این بار. نظامی .و رجوع به دریافتن شود.
کار دریافتنلغتنامه دهخداکار دریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) ادراک شغل . به کار رسیدن : واجب آن شد که کار دریابم گر نگیرد چو دیگران خوابم .نظامی (هفت پیکر ص 48).
مزه دریافتنلغتنامه دهخدامزه دریافتن . [ م َ زَ / زِ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) تَلَمﱡظ. (منتهی الارب ). احساس طعم و مزه ٔ غذا کردن .
حسابهای دریافتنیaccounts receivableواژههای مصوب فرهنگستانوجوهی که مهمانان به مهمانخانه بدهکار هستند
وادریافتنلغتنامه دهخداوادریافتن . [دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) جبران کردن . تدارک . تلافی . (دهار). || دوباره دریافتن . مجدداً دریافتن .
دریافتنیلغتنامه دهخدادریافتنی . [ دَرْ ت َ ] (ص لیاقت ) قابل دریافتن . درخور اعتنا و توجه و فهم و درک و تدارک و تلافی و جبران : دریافتنی است غور این کاربرتافتنی است جور این بار. نظامی .و رجوع به دریافتن شود.
کار دریافتنلغتنامه دهخداکار دریافتن . [ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) ادراک شغل . به کار رسیدن : واجب آن شد که کار دریابم گر نگیرد چو دیگران خوابم .نظامی (هفت پیکر ص 48).
وادریافتنلغتنامه دهخداوادریافتن . [دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) جبران کردن . تدارک . تلافی . (دهار). || دوباره دریافتن . مجدداً دریافتن .
مزه دریافتنلغتنامه دهخدامزه دریافتن . [ م َ زَ / زِ دَرْ ت َ ] (مص مرکب ) تَلَمﱡظ. (منتهی الارب ). احساس طعم و مزه ٔ غذا کردن .
اندریافتنلغتنامه دهخدااندریافتن .[ اَ دَ ت َ ] (مص مرکب ) [ = دریافتن ] ادراک کردن . فرسیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : گوش داد تا علم و حکمت بشنوند و دل داد و به دل اندر عقلی نهاد تا اندریابند و حق از باطل بشناسند. (تاریخ بلعمی ).چشمت از خواب بیهشی بگشاخویشتن را بجوی و