دریانوشلغتنامه دهخدادریانوش . [ دَرْ ] (نف مرکب ) دریانوشنده . دریاکش . کنایه از شراب خواری است که زود مست نشود. و رجوع به دریا کش شود.
درانشلغتنامه دهخدادرانش . [ دُ ن ِ ] (ع ص ) سخت سطبراز مردم و اشتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دریاکشلغتنامه دهخدادریاکش . [ دَرْ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) دریاکشنده دریانوش . که شراب بسیار تواند نوشید. که بس شراب تواند خوردن . || کنایه از شرابخواری که دیر مست شود. (برهان ). کنایه از شراب خواری است که زود مست نشود. (انجمن آرا). کنایه از شرابخواره که بدیر مس