دریای مازندرانلغتنامه دهخدادریای مازندران .[ دَرْ ی ِ زَ دَ ] (اِخ ) دریای خزر. بحر خزر. دریای گرگان . رجوع به «التدوین » و خزر در ردیف خود شود.
غولتلماسهdraaواژههای مصوب فرهنگستانساختار تلماسۀ بادی غولآسایی که ممکن است ارتفاع آن حدود 400 متر و طول دامنۀ آن بیش از 600 متر باشد
تِنّینDraco, Dra, Dragonواژههای مصوب فرهنگستانهشتمین صورت فلکی بزرگ که به دور قطب شمال آسمان پیچیده است و بخشی از ستارههای آن از بین دب اکبر و دب اصغر میگذرد
پردیس دریایی،پارک دریاییmarine parkواژههای مصوب فرهنگستانپردیسی شامل بخشی از دریا غالباً برای حفاظت از زیستگاهی خاص و حفظ پایداری بومسازگان موجوداتی که در آن زندگی میکنند
آدمبهدریا! ،هشدار آدمبهدریاman overboardواژههای مصوب فرهنگستانپیام هشداری که در هنگام سقوط فرد از روی شناور به داخل دریا برای کمکرسانی سریع بر روی شناور اعلام میشود
یموتلغتنامه دهخدایموت . [ ی َ ] (اِخ ) نام ایل و طایفه ای است از ترکمانان در مشرق دریای مازندران ، چنان که کوکلان . (یادداشت مؤلف ).
سگ ماهیفرهنگ فارسی معین(سَ) (اِمر.) 1 - یکی از ماهی های حلال گوشت و فلس دار و استخوانی دریای مازندران که فلس هایش بزرگ است و به آسانی می افتد. 2 - ماهی خاویار.
شاقوزلغتنامه دهخداشاقوز. (اِ) در لهجه ٔ میاندره گیاه شب خسب را گویند که در جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران در جلگه و میان بند فراوان روید. (از جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 223).