دسترسلغتنامه دهخدادسترس . [ دَ رَ / رِ ] (اِمص مرکب ) دسترسی .قدرت و توانگری . (برهان ) (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ). قوت و توانائی و قدرت . (ناظم الاطباء). توان . استطاعت . (آنندراج ). قدرت . توانائی . دستگاه . توفیق . امکان . (آنندراج ). مقدور. تیسر. بسطت
دسترسفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که دست به آن برسد و دست یافتن به آن آسان باشد.۲. (اسم مصدر) دسترسی؛ دست یافتن.
در دسترسدیکشنری فارسی به انگلیسیaccessible, approachable, available, convenient, conveniently, forthcoming, handy, ready
دسترسپذیری معرفتیepistemic accessibilityواژههای مصوب فرهنگستانامکان آگاهی یافتن انسان از توجیهی که پشتوانة باور او باشد
دسترسیلغتنامه دهخدادسترسی . [ دَ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) قدرت و توانائی . (ناظم الاطباء). قوت . توان . امکان . (با داشتن و نداشتن صرف شود) : گر دست کرامتی ترا هست از دسترسی بود نه زین دست . نظامی .- <
دسترسپذیریaccessibilityواژههای مصوب فرهنگستانمیزان سهولت سفر بین مبادی و مقاصد مختلف برای تمام مردم
دسترسی 2access roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی ارتباطی که از مسیر اصلی منشعب شود و امکان دسترسی به خیابانهای اطراف را میسر سازد * این معادل مخفف "راه دسترسی" است.
دسترسیلغتنامه دهخدادسترسی . [ دَ رَ / رِ ] (حامص مرکب ) قدرت و توانائی . (ناظم الاطباء). قوت . توان . امکان . (با داشتن و نداشتن صرف شود) : گر دست کرامتی ترا هست از دسترسی بود نه زین دست . نظامی .- <
دسترسپذیریaccessibilityواژههای مصوب فرهنگستانمیزان سهولت سفر بین مبادی و مقاصد مختلف برای تمام مردم
دسترسپذیری ایستگاهstation accessibilityواژههای مصوب فرهنگستانمیزان دستیابی افراد به ایستگاه حملونقل همگانی، در محدودهای معین
دسترسپذیری معرفتیepistemic accessibilityواژههای مصوب فرهنگستانامکان آگاهی یافتن انسان از توجیهی که پشتوانة باور او باشد
نادسترسلغتنامه دهخدانادسترس . [ دَ رَ ] (ص مرکب ) که به دسترس نباشد. که در دسترس نباشد. که سهل الوصول نیست .