دعاویلغتنامه دهخدادعاوی . [ دَ وا ] (ع اِ)ج ِ دعوی ، ولی آنرا به کسر واو (بصورت منقوص ) ارجح دانسته اند. (از اقرب الموارد). رجوع به دَعاوی شود.
دعاویلغتنامه دهخدادعاوی . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دعوی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به دعوی شود. || ادعاها : گفت هین امروز ای خواهان گاومهلتم ده وین دعاوی را مکاو. مولوی . || مرافعه ها. تظلم ها. دادخواهی ها :</sp
دعاگویلغتنامه دهخدادعاگوی . [ دُ ] (نف مرکب ) دعاگو. دعاگوینده . دعاکننده . داعی . (دهار). || خیرخواه . خیراندیش . نیکخواه . (ناظم الاطباء) : کس نده یدست ترا یک نظر اندر همه عمرکه همه عمر دعاگوی و طلبکار تو نیست . سعدی .|| گوینده یا
دعاگوییلغتنامه دهخدادعاگویی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دعاگوئی . عمل دعاگو. استدعای برکت و درخواست خیر و خوبی . (ناظم الاطباء). و رجوع به دعاگو و دعاگوی شود.
وکیل دعاویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وی، مدعی، وکیل پایه یکدادگستری، وکیل مدافع، وکیل انتخابی، وکیل تسخیری، وکیل معاضدتی
وکیل دعاویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وی، مدعی، وکیل پایه یکدادگستری، وکیل مدافع، وکیل انتخابی، وکیل تسخیری، وکیل معاضدتی
وکیل دعاویفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات وی، مدعی، وکیل پایه یکدادگستری، وکیل مدافع، وکیل انتخابی، وکیل تسخیری، وکیل معاضدتی