دفعه

daf 'e

معنی

یک‌ بار؛ یک نوبت.

مترادف

بار، پاس، کرت، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وهله

برابر پارسی

بار

جست‌وجوی دقیق

دفعه

لغت‌نامه دهخدا

دفعه . [ دَ ع َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کشکوئیه ٔشهرستان رفسنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

دفعه

دفعه . [ دَ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِ) دفعة. دفعت . بار. وهله . مرحله . (فرهنگ فارسی معین ). باره . مرتبه . (ناظم الاطباء). یک نوبت . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف جرجانی ). کَرّه . کرت . پی . نوبه . نوبت . دست . مره : امیر مح

دفعه

فرهنگ فارسی عمید

یک‌ بار؛ یک نوبت.

دفعه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

sitting, stretch, time

دفعه

دیکشنری فارسی به ترکی

defa, sefer

جست‌وجوی هم‌آوا

یی دفعه ، یک دفعه

گویش تهرانی

ناگهان

دفعة

لغت‌نامه دهخدا

دفعة. [ دَ ع َ ] (ع اِ) یک بار. (منتهی الارب )(دهار) (ناظم الاطباء). ج ، دَفعات . (ناظم الاطباء).

دفعة

لغت‌نامه دهخدا

دفعة. [ دُ ع َ ] (ع اِ) باران که بیک بار آید. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پاره ٔ باران . (دهار). آب تیز. تیزآب . اول سیل . (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، دُفَع، دُفَعات . || آنچه بریزد ازمشک یا آوند یکباره . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شاخ آب . (دهار). || آنچه ج

دفعةً

لغت‌نامه دهخدا

دفعةً. [ دَ ع َ تَن ْ ] (ع ق )ناگهان . ناگاه . یکباره . مغافصةً. از ناگاه . از ناگهان . بی خبر. غفلةً. بدون خبر. (ناظم الاطباء). فوراً.- دفعةً واحدة ؛ یک باره . یک دفعه . بیکبار. بیکباره : پادشاه اسلام ... فرمود که امری که ب

دفعة

دیکشنری عربی به فارسی

دسته , پرداخت , وجه , هل , پرتاب , تنه , هل دادن , تنه زدن , با زور پيش بردن , پرتاب کردن , کشيدن(شمشير) , پرتاب شدن

جست‌وجوی مشابه

یی دفعه ، یک دفعه

گویش تهرانی

ناگهان

دفعه دار

لغت‌نامه دهخدا

دفعه دار. [ دَ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) منصبی از مناصب نظامی هند. منصبی از مناصب درجه پائین در سپاه هند. منصبی مانند ده باشی از مناصب لشکری هندوستان . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دفعدار شود.

دفعه کور

لغت‌نامه دهخدا

دفعه کور. [ دَ ع َ ] (اِخ ) دهی از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر. دارای 200 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و خرما و برنج است . ساکنان این ده از طایفه ٔ سرباز هستند. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 8).

دفعه خشک

لغت‌نامه دهخدا

دفعه خشک . [ دَ ع َ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه ٔشهرستان رفسنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

یک دفعه

لغت‌نامه دهخدا

یک دفعه . [ ی َ /ی ِ دَ ع َ / ع ِ ] (ق مرکب ) دفعه ٔ واحد. و یک بار و یک هنگام . (ناظم الاطباء). یک مرتبه . یک بار : همه را زاد به یک دفعه نه پیشی نه پسی نه ورا قابله ای بود و

جست‌وجوی متن

کَرَت به کَرَت

گویش بختیاری

دفعه به دفعه.

هُلُم به هُلُم

گویش بختیاری

دفعه به دفعه، در چند نوبت.

کرة بعداخری

فرهنگ فارسی عمید

دفعه‌ای بعد از دفعۀ دیگر؛ یک‌بار پس از بار دیگر؛ پیاپی.

اون – چک

گویش مازنی

دفعه ی پیش – آن دفعه

رش

واژه‌نامه آزاد

دفعه، بار یک رش دیگر:یک بار دیگر، دفعه بعد

جست‌وجوی هم‌آغاز

دفعه دار

لغت‌نامه دهخدا

دفعه کور

لغت‌نامه دهخدا

دفعه خشک

لغت‌نامه دهخدا

دفعه خشک . [ دَ ع َ خ ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان کشکوئیه ٔشهرستان رفسنجان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

جست‌وجوی هم‌قافیه

یک دفعه

لغت‌نامه دهخدا

مندفعه

لغت‌نامه دهخدا

مندفعه . [ م ُ دَ ف ِ ع َ / ع ِ ] (ع ص ) مندفعة. تأنیث مندفع. رجوع به مندفع شود.- مواد مندفعه ؛ (در طب قدیم ) عبارت بودند از پیشاب و طمث و عرق و مدفوع و امثال آنها. این استفراغات یا طبیعی بودند به مانند موادی که

دو دفعه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

twice

فقط برای یک دفعه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

one-off

هرسال یک دفعه

دیکشنری فارسی به انگلیسی

yearly

درپیوند

بیشتر بدانید

دفعه

daf 'e

معنی

مترادف

برابر پارسی

جست‌وجوی دقیق

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

فرهنگ فارسی عمید

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به ترکی

جست‌وجوی هم‌آوا

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری عربی به فارسی

جست‌وجوی مشابه

گویش تهرانی

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی متن

گویش بختیاری

گویش بختیاری

فرهنگ فارسی عمید

گویش مازنی

واژه‌نامه آزاد

جست‌وجوی هم‌آغاز

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

جست‌وجوی هم‌قافیه

لغت‌نامه دهخدا

لغت‌نامه دهخدا

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی

دیکشنری فارسی به انگلیسی