دلیکلغتنامه دهخدادلیک . [ دَ ] (ع اِ) روئیدگی است . (منتهی الارب ). نباتی است . (از اقرب الموارد). گیاهی است صحرایی از تیره ٔگل سرخیان که گل آن بی بو و دارای چهار برگ است . گل سرخ صحرایی . (فرهنگ فارسی معین ). || میوه ٔ گیاه مزبور که شبیه زیتون است و پس از رسیدن زرد یا سرخ گردد و دانه های سفی
دلیکلغتنامه دهخدادلیک . [ دَ ] (ع ص ) مرد آزموده کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دُلُک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) خاکی که باد آن را بیخته و برده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || طعامی است که از مسکه و شیر یا از مسکه و خرما ترتیب دهند. (منتهی الارب ). طعامی ا
دلیکفرهنگ فارسی عمیدگل سرخ صحرایی؛ گیاهی صحرایی، گل آن بیبو و دارای چهار برگ است. پس از ریختن برگهای گل ثمر آن پیدا میشود و آن میوهای است شبیه زیتون که پس از رسیدن زرد یا سرخرنگ میشود و دانههای سفید درازی دارد که در طب به کار میرود.
دلچکلغتنامه دهخدادلچک . [ ] (اِخ ) نام سخره ٔ سلطان محمود سبکتکین ، که از اهالی قاین بوده است . (از نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ج 3 ص 146). اما شاید کلمه مصحف دلحک (طلحک ) باشد.
دلقلغتنامه دهخدادلق . [ دَ ] (اِ) در بیت ذیل از مولوی مخفف دلقک است که نام مسخره ای است معروف : که ز ده دلقک بسیران درشت چند اسپی تازی اندر راه کشت جمع گشته بر سرای شاه خلق تا چرا آمد چنین اشتاب دلق .
دلقلغتنامه دهخدادلق . [ دَ ] (ع مص ) بیرون کردن شمشیر از نیام و لغزانیدن . (از منتهی الارب ). برآوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). || خارج شدن شمشیر از نیام به خودی خود، بدون اینکه آنرا بیرون کشند. (از اقرب الموارد). دُلوق . رجوع به دلوق شود. || بیرون آوردن شتر شقشقه ٔ خود را. |
دلقلغتنامه دهخدادلق . [ دَ ل َ ] (معرب ، اِ) معرب دله ٔ فارسی که قاقم است و آن دابه ای است کوچک که به سمور ماند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گربه ٔ صحرایی که از پوست آن پوستین سازند. (از غیاث ). حیوانی است شبیه به سمور و در اصفهان موسوره و به فارسی دله نامند. (از مخزن الادویة). || ق
دلیکانلولغتنامه دهخدادلیکانلو. [ ] (اِخ ) از ایلات اطراف خلخال آذربایجان است مرکب از چهارصد خانوار، و ییلاق و قشلاق ندارند. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 108).
دلیک بلاغلغتنامه دهخدادلیک بلاغ . [ دَ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 39 هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 36 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه روشاهین دژ به تکاب ، با <span class="hl" dir="
دلیک داشلغتنامه دهخدادلیک داش . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالدران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو با 100 تن سکنه واقع در 7/5 هزارگزی جنوب باختری سیه چشمه و 2/5 هزارگزی باختر راه ارابه رو ینی کندی
دلیک داشلغتنامه دهخدادلیک داش . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 31/5هزارگزی شمال شرقی مهاباد و 7 هزارگزی راه شوسه ٔ مهاباد به میاندوآب . سکنه ٔ آن 195 ت
دلیک داشلغتنامه دهخدادلیک داش . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 40 هزارگزی باختر گرمی و 20 هزارگزی اردبیل . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
دلکلغتنامه دهخدادلک . [ دُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ دَلیک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به دلیک شود.
روییدگیلغتنامه دهخداروییدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) بالیدگی و انبات و نمو. (ناظم الاطباء). حالت و چگونگی روییده . (از یادداشت مؤلف ). دلیک . دماع . (از منتهی الارب ): ادلاس ؛ در بقیه ٔ روییدگی افتادن قوم . ادیاس ؛ ظاهر کردن زمین روییدگی را. دلس ؛ باقیمانده ٔ رویی
قنات پایینلغتنامه دهخداقنات پایین . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو، واقع در 42هزارگزی جنوب پلدشت در مسیر راه ارابه رو پتی سی دلیک . موقع آن دامنه و هوای آن معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 260 تن است
اﷲوردی کندیلغتنامه دهخدااﷲوردی کندی . [ اَل ْ لاه وِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گچلات بخش پلدشت شهرستان ماکو در 4500 گزی جنوب پلدشت ، در مسیر ارابه رو «تپه سی دلیک » به نارنگ . در دره واقع و معتدل است . سکنه ٔ آن 69 تن هستند که
دلیک بلاغلغتنامه دهخدادلیک بلاغ . [ دَ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 39 هزارگزی جنوب باختری قره آغاج و 36 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه روشاهین دژ به تکاب ، با <span class="hl" dir="
دلیک داشلغتنامه دهخدادلیک داش . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالدران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو با 100 تن سکنه واقع در 7/5 هزارگزی جنوب باختری سیه چشمه و 2/5 هزارگزی باختر راه ارابه رو ینی کندی
دلیک داشلغتنامه دهخدادلیک داش . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 31/5هزارگزی شمال شرقی مهاباد و 7 هزارگزی راه شوسه ٔ مهاباد به میاندوآب . سکنه ٔ آن 195 ت
دلیک داشلغتنامه دهخدادلیک داش . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در 40 هزارگزی باختر گرمی و 20 هزارگزی اردبیل . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
دلیک لی داشلغتنامه دهخدادلیک لی داش . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 35 هزارگزی شمال اردبیل و 24 هزارگزی راه شوسه ٔ اردبیل به خیاو، با 197 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن
تپه سی دلیکلغتنامه دهخداتپه سی دلیک . [ ت َپ ْ پ َ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلچرت بخش پلدشت شهرستان ماکو است که در سی و شش هزار و پانصد گزی جنوب خاوری پلدشت واقع است . دامنه ای معتدل است و 174 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات و پنبه و شغل اهالی آن
ایلدلیکلغتنامه دهخداایلدلیک . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز. دارای 408 تن سکنه . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و سیب زمینی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).