دمدهلغتنامه دهخدادمده . [ دِ م ُ دِ ] (فرانسوی ، ص ) کلمه ٔ مأخوذ از فرانسه به معنی متروک و ازمدافتاده و با فعل شدن به کار رود: کلاه گذاشتن دمده شده است . (از یادداشت مؤلف ).
دمیدهلغتنامه دهخدادمیده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) فوت کرده . پف کرده . || که در آن بدمند. نای و بوق و مشک و هر چیزی که در آن دمیده باشند : ز نای دمیده بر آهنگ دورگمان بود کآمد سرافیل و صور. نظامی . |
دمیدهفرهنگ فارسی معین(دَ دِ) (ص مف .) 1 - فوت کرده ، پف کرده . 2 - وزیده . 3 - روییده . 4 - طلوع کرده .
نامعموللغتنامه دهخدانامعمول . [ م َ ] (ص مرکب ) که معمول و متداول نیست . متروک . دمده . که مرسوم و رایج نیست .
باب شدنفرهنگ مترادف و متضادتداول یافتن، رایجشدن، رواج یافتن، متداول شدن، مد شدن، معمولشدن ≠ منسوخ شدن، دمده شدن، ازمد افتادن
منسوخفرهنگ مترادف و متضاد۱. نسخ، نسخشده، باطلگردیده، فسخشده ۲. ازبینرفته، ورافتاده، نامتداول، نارایج، دمده ≠ رایج، مد