دنگالهلغتنامه دهخدادنگاله . [ دَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) آبی را گویند که از جای بلندی تا به زمین یخ بسته باشد یا از ناودان تا به زمین آویخته باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گلفهشنگ . رجوع به گلفهشنگ شود.
دنگالهفرهنگ فارسی عمیدآبی که در زمستان در سر ناودان یا در جای دیگر یخ بسته و آویزان شده باشد؛ گلفهشنگ و گلفخشنگ.
دنگالهفرهنگ فارسی معین(دَ لِ) (اِمر.) قندیل ، آبی که به علت سرمای زمستان ، در هنگام چکیدن یخ زده باشد.
دنگالیلغتنامه دهخدادنگالی . [ دَ ] (حامص مرکب ) صفت دنگال : اتاقهای به آن دنگالی همه خالی افتاده است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دنگال شود.
دانیالیلغتنامه دهخدادانیالی . [ ] (اِخ ) نام مردی ببغداد معاصر مقتدرخلیفه ٔ عباسی یعنی از مردم اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هَ . ق . وی در نسخه سازی و جعل کتابها و نمودن که آن کتب مجعول نسخی قدیم است مهارتی بسزا داشته است . ابن مسکویه در تجارب الامم در باره ٔ وی آرد: ابوالقاسم بن زنجی مرا حکا
علی دانیالیلغتنامه دهخداعلی دانیالی . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) فسوی برازی جهرمی ، ملقّب به شهاب الدین . صوفی و محدث و از علمای زمان شاه طهماسب صفوی در قرن دهم هجری بود. او راست : جواهرالادراج و زواهرالابراج فی بعض الاحادیث الصحیحة النبویة المرویة عن الائمة. (از معجم المؤلفین ج
دنگلالهلغتنامه دهخدادنگلاله . [ دَ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) گلفهشنگ و دنگاله . (ناظم الاطباء). رجوع به دنگاله شود. || تندی و درشتی و سختی و تعدی . (ناظم الاطباء).
دنگ دالهلغتنامه دهخدادنگ داله . [ دَ گ ِ / گ َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به معنی دنگاله است که یخ زیر ناودان و امثال آن باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). دنگاله و گلفهشنگ . (ناظم الاطباء) :
درکالهلغتنامه دهخدادرکاله . [ دَ ل َ ] (اِ) یخ ، و بعضی یخ را گویند که در زیر ناودان بسته شود. (برهان ). درگاله . درگلاله .دنگاله . دنگداله . کلفشنگ . گل فهشنگ . (ناظم الاطباء).