دیهبانلغتنامه دهخدادیهبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) دهبان . مهتر و رئیس ده . (آنندراج ). رئیس و کدخدای ده . (ناظم الاطباء).
ذهبانلغتنامه دهخداذهبان . [ ذَ ] (اِخ ) کوهی است جهینه را باسفل مروة. به ساحل میان جدة و قدید و بین مروة و سقیا. || موضعی است ساحلی به یمن . از قراءُ جند.
ده مهلغتنامه دهخداده مه . [ دِه ْ م ِه ْ ] (اِ مرکب ) بزرگ ده . صاحب ده . رئیس ده . کدخدا. دهخدا. دهبان . (یادداشت مؤلف ).
دیهبانلغتنامه دهخدادیهبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) دهبان . مهتر و رئیس ده . (آنندراج ). رئیس و کدخدای ده . (ناظم الاطباء).
کدخدافرهنگ مترادف و متضاد۱. دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور ۲. پیشکار، مباشر ۳. صاحبخانه ۴. شوهر، مرد، همسر ۵. ریشسفید ۶. رئیس، متصدی ≠ کدبانو