دهرهلغتنامه دهخدادهره . [ دَ رَ ] (اِ) حربه ٔ دسته دار مر مردم گیلان و مازندران را که دسته اش از آهن و سرش مانند داس و در غایت تیزی است که بدان درخت تیز اندازند. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : تبر بر نارون گستاخ می زدبه دهره
دهرهفرهنگ فارسی عمید۱. نوعی حربۀ دستهدار شبیه ساطور: ◻︎ دهر قصاب ناجوانمرد است / دهرهاش بهرۀ رقاب و صدور (حسین وفایی: مجمعالفرس: دهره).۲. داس.۳. شمشیر.۴. شمشیر دودم: ◻︎ پیکر هر طلسم از آهن و سنگ / هر یکی دهرهای گرفته به چنگ (نظامی۴: ۶۵۹).
دهرهفرهنگ فارسی معین(دَ رَ یا رِ) (اِ.) = داره . دهار: 1 - نوعی حربة دسته دار که دسته اش آهنین و سرش مانند داس است . 2 - داس . 3 - شمشیر کوچک دو د مه که سر آن مانند سر سنان باریک و تیز می باشد.
دعرةلغتنامه دهخدادعرة. [ دَ رَ ] (ع اِمص ) به معانی دَعَرة است . (از منتهی الارب ). رجوع به دعرة شود. || عیب . (ذیل اقرب الموارد از لسان ).
دعرةلغتنامه دهخدادعرة. [ دَ ع َ رَ ] (ع اِمص ) تباهی . (منتهی الارب ). || فسق . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || پلیدی . (منتهی الارب ). خبث . (ازذیل اقرب الموارد). دَعارة. و رجوع به دعارة شود.
دعرةلغتنامه دهخدادعرة. [ دَ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) به معانی دَعارة است .(از اقرب الموارد). رجوع به دَعارة و دَعَرة شود.
دعرةلغتنامه دهخدادعرة. [ دُ ع َرَ ] (ع ص ) شخص خائن که یاران خود را عیب کند. (از اقرب الموارد از لسان ). دُعَر. و رجوع به دعر شود.